جزوه اخلاق اسلامی
تهیه و تدوین و جمعآوری، یاسم امامی، مُدرِس دانشگاه
فصل اول
* تعریف اخلاق(از نظر لغوی)
اخلاق، جمع خُلق و خلق است به معنای سرشت، خوی، طبیعت سجیه و عادت است و امثال آن؛ که به معنای صورت درونی و باطنی و ناپیدای آدمی به کار میرود که با بصیرت درک میشود ؛ در مقابل خَلق که به صورت ظاهری انسان گفته میشود، که با چشم قابل رویت است.
دانشمندان علم اخلاق برای اخلاق معانی متعدّدی ارائه نمودند ؛
الف. برخی آن را ملکهای نفسانی دانستهاند که مقتضی صدور کارها از انسان بدون نیاز به فکر و اندیشه است.
ب. برخی نیز اخلاق را تنها بر فضایل اخلاقی اطلاق میکنند و آن را در مقابل ضد اخلاق به کار میبرند.
ج. گاهی نیز به معنای نهاد اخلاقی زندگی به کار میرود.
بنابراین معانی اصطلاحی متفاوتی برای اخلاق بیان شده است که جمع دقیق آن ممکن نیست، امّا میتوان اخلاق را در اصطلاح دانشمندان اسلامی، به گونهای جمعبندی کرد که نسبتاً جامع بین آنها باشد و آن عبارت است از ؛ " اخلاق، کیفیتی برای نفس آدمی است که رفتارهایی متناسب با آن از انسان بروز میکند" یعنی اگر کیفیت نفس خوب باشد، کارهای خوب و اگر بد باشد کارهای بد صورت میگیرد؛ پس اخلاق به اخلاق حسنه، خوب، اخلاق رذیله و بد تقسیم میشود. این کیفیت نفسانی ممکن است به صورت غیر راسخ(غیر جاگیر) و یا به شکل ملکه در آید.
فرق میان اخلاق و علم اخلاق چیست ؟
دانشمندان علم اخلاق و فیلسوفان برای اخلاق تعاریف متعدّدی بیان کردند. تعریفی که از میان تعریفهای دانشمندان اسلامی میتوان جمعبندی نمود عبارت است از ؛ " اخلاق کیفیتی برای نفس آدمی است که رفتارهایی متناسب با آن از انسان بروز میکند".
علم اخلاق
برای علم اخلاق نیز تعاریف متعدّد و مختلفی ذکر شده است. عالِمان اسلامی و غربی تعریفهایی برای علم اخلاق ارائه کردهاند که به بعضی از آنها اشاره میکنیم.
الف. برخی علم اخلاق را علم چگونگی اکتساب اخلاق نیکو دانستهاند که بر اساس آن، افعال و احوال شخص نیکو میشود.
ب. برخی نیز آن را علم چگونه زیستن خواندهاند.
ج. برخی بر اساس همان معنای لغوی اخلاق به تعریف علم اخلاق پرداختهاند. به عنوان مثال علم اخلاق به "علم آگاهی و اطلاع از عادات و آداب و سجایای بشری"تعریف شده است.
* د. همچنین مرحوم نراقی در جامع السعادات میگوید : "علم اخلاق دانش صفات(ملکات) مُهلکه و مُنجیه و چگونگی موصوف شدن و متخلق گردیدن به صفات نجاتبخش و رهائی از صفات هلاککننده است".
با توجه به کتابهای اخلاقی ؛ چون جامع السعادات، معراج السعاده و ... میتوان گفت که علم اخلاق از دیدگاه دانشمندان اسلامی، علمی است که از انواع صفات خوب و بد بحث کرده، آنها را مورد شناسایی و تعریف و تبیین قرار داده، کیفیت اکتساب صفات خوب و فضایل را و نیز چگونگی زدودن صفات رذیله را بیان کرده است.
بنابراین، موضوع علم اخلاق عبارت است از ؛ صفات خوب و روش کسب آنها و صفات بد و راه زدودن آنها ؛ این صفات خوب و بد از آن جهت که با افعال اختیاری انسان مرتبط هستند در علم اخلاق مورد نظر میباشند. غایت علم اخلاق رساندن انسان به کمال و سعادت جاودان و منزل مقصودی است که برای رسیدن به آن خلق شده است. چنان که بیان شد علم اخلاق یکی از شعبههای فلسفه به معنای عام آن بوده است.
قرآن کریم فلسفه خلقت انسان را چنین بیان میکند :
... وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء و َنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ(سوره بقره آیه 30).
... و چون پروردگارت به فرشتگان گفت ؛من در زمين خلیفهای میآفرینم ،، گفتند : آيا کسی را میآفرینی که در آنجا فساد کند و خونها بريزد ، و حال آنکه ما به ستايش تو تسبيح میگوییم و تو را تقديس میکنیم ? گفت ؛آنچه من میدانم شما نمیدانید.
ملکه چیست
انسان همان طور که دارای صورتی مُلکی و دنیایی است، یک صورت و شکل ملکوتی غیبی هم دارد (امام خمینی، جهل حدیث، ص 13) به تعبیری دیگر انسان دارای جسم و روح است و روح انسان دارای دو گونه حالت است : حالات زودگذر و ناپایدار و حالات مانا و پایدار. حالات زودگذر مثل حالاتی که تحت تأثیر عواملی چون صحنههای هیجانی و مواعظ بلیغ به طور دفعی در انسان پیدا میشود و اگر برای تثبیت آنها در میدان عمل اقدامی نشود، پس از دور شدن از حوزه تأثیر آن عوامل، به تدریج کم رنگشده و در یک دوره کوتاه زمانی از بین میروند. حالات پایدار مثل حالاتی که به مرور زمان و در پی تمرین و تکرار فراوان در نفس انسان نقش میبندند. به عنوان مثال انسان وقتی در صحنه درگیری قرار میگیرد و اقدامات شجاعانه شیردلان را میبیند در یک فرایند سریع هیجانی ترس را فراموش میکند و چه بسا به اقدامی شجاعانه مبادرت ورزد ؛ ولی هنگامی که از آن میدان فاصله بگیرد، و هیجانات ناشی از آن فروکش کند به حال عادی برمیگردد و توانایی آن قبیل اقدامات را از دست میدهد ؛ چرا که شجاعت در نفس او رسوخ نیافته و جایگاه ثابتی پیدا نکرده است. این شجاعت زودگذر در اصطلاح اخلاق حال نامیده میشود و ممکن است در موقعیتهای ویژهای منشأ صدور کاری شود. ولی کسی که در زمانی طولانی، بارها به قلب خطر تاخته و با تکرار و تمرین فراوان ترس خود را مهار کرده، برای آن که با خطر مواجه شود و اقدامی شجاعانه کند، نه به فکر و تأمل نیازمند است، نه به عاملی خارجی؛ چرا که شجاعت در جان او استوار و نهادینهشده و به اصطلاح به صورت ملکه نفسانی درآمده است. این ملکه نفسانی همان چیزی است که از آن به خُلق، خوی و سجیه تعبیر میشود. به همین دلیل برخی از دانشمندان اخلاق، خُلق را به حالت نفسانی (ابن مسکویه، تهذیب الاخلاق، ص 51) و برخی به هیئت ثابت در نفس (فیض کاشانی، الحقایق، ص 54)، تعریف کردهاند.
نکتهای که نباید از نظر دور داشت، این که هر چند ملکات و صفات پایدار نفسانی خاستگاه رفتار آدمی است، وجود ملکه در نفس آدمی مستلزم این نیست که انسان بدون هیچ تخلّفی فعل مناسب با آن را انجام دهد ؛ زیرا بسا کسانی که با وجود ملکه به خاطر عوامل خارجی از انجام فعل مناسب آن ناتواناند، مثل سخاوتمندی که بر اثر فقر توانایی بخشش ندارد و شجاعی که به خاطر ملاحظات انسانی از ورود به صحنه نبرد بازمیایستد. امام حسن مجتبی (ع) با آن که بیشک شجاعترین انسان زمان خویش بود، در پی حفظ جهان اسلام از تفرقه، از جنگ بازایستاد و با معاویه مصالحه کرد. در کنار این اصل باید توجه داشت که همهکارهای انسان ناشی از اخلاق و ملکههای نفسانی او نیست ؛ زیرا بسا کسانی که بدون برخورداری از ملکهای نفسانی به انگیزههای ویژهای کار مناسب آن را انجام میدهند. مثل بخیلی که برای کسب شهرت بذل و بخشش میکند و ترسویی که برای پرهیز از بدنامی اقدامی شجاعانه میکند (ر.ک. فیض کاشانی، المحجة البیضاء، 5/95).
ملکه اجتهاد، صفتی نفسانی و دیر زوال است که در اثر فراگیری مقدمات اجتهاد، در شخص به وجود آمده و او را بر استنباط احکام شرعی از منابع آنها قادر میسازد.
(افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لا ترجعون) ؛ « آیا گمان کردهاید که ما شما را بیهوده آفریدهایم و به سوی ما بازگشت نخواهید کرد(آیه ۱۱۵سوره مؤمنون).
جامعترین تعاریف اخلاق و علم اخلاق
اخلاق، عبارت است از ؛ روش و منش چه نیک و چه بد و علم اخلاق ؛ یعنی دانش به این روشها و منشها و این که کدامشان باید مورد عمل قرار گیرد و به عبارتی، تفاوت اخلاق و علم اخلاق، تنها در صحنه نظریهپردازی و عملکرد بوده و بر این اساس، سخن از جامعیت هر کدام نسبت به دیگری معنایی نخواهد داشت.
اخلاق در مکاتب مختلف
" اخلاق" از مقولاتی است که با فطرت بشر سرشته است و همواره در زندگی او از آغازین روزهای تاریخ تاکنون نقش اساسی داشته است ،البته به این مقوله نگاههای متفاوتی شده است. بنابراین تعریفهای متفاوتی هم از آن ارائه شده است که در اینجا تعدادی را ذکر میکنیم.
اخلاق از دیدگاه عترت
حضرت موسى بن جعفر علیهالسلام میفرماید ؛ الزم العلم لک ما دلک على صلاح قلبک و اظهر لک فساده. ضروریترین دانش براى تو آن است که خیر و صلاح قلبت را به تو ارائه کند، و یا فساد و زشتى آن را بر تو آشکار نماید. پیامبران الهى براى آن که مردم را اصلاح کنند و بااخلاق انسانى، آنان را تربیت نمایند، بنیان و اساس مکارم اخلاقى را در جهان پى ریزى کردند، و سجایاى اخلاقى و انسانى را بنیان نهادند، و کرامت نفس انسانى را به پیروان خود آموختند، و از فساد و فحشاء، ایشان را بر حذر داشتند.
فلاسفه بزرگ اخلاق، مخصوصاً طرفداران سعادت فردى و اجتماعى، که داراى عقاید و اخلاق خاص انسانى میباشند چنین میگویند ؛
نظریه اخلاقى سقراط میگوید ؛
انسان جویاى خوشى و سعادت است و جز این تکلیفى ندارد، اما خوشى به استیفاى لذات و شهوات به دست نمیآید، بلکه به وسیله جلوگیرى از خواهشهای نفسانى، بهتر میسر میگردد. و سعادت افراد در ضمن سعادت جماعت است، بنابراین، سعادت هر کس در این است، که وظائف خود را نسبت به دیگران بهتر انجام دهد. بنابراین دانش بشر، باید او را به سوى سعادت سوق دهد، نه اینکه هر چه بیشتر و زیادتر به فساد آلودهاش نماید.
نظریه اخلاقى ارسطو
ارسطو میگوید ؛ عمل انسان را غایتى است، و غایت مطلوب انسان مراتبى دارند، آنچه غایت کل و مطلوب مطلق است، مسلماً سعادت و خوشى است، اما مردم خوشى را در امور مختلف میانگارند، بعضى به لذات راغباند، برخى به مال و جماعتى به جاه، مگر آنکه همواره وظیفهای را که براى او مقرر است، به بهترین وجه اجرا کند و انجام وظیفه به بهترین وجه، براى هر وجودى، فضیلت او است. پس غایت مطلوب انسان، یعنى خوشى و سعادت، با فضیلت حاصل میشود.
ارسطو میگوید ؛ فضیلت نفسانى یا اخلاقى باید کسب شود و به درجه عادت برسد، و عمل به آن شاق و دشوار نباشد، بلکه از روى رغبت و لذت و علم و اختیار واقع شود. و هر گاه این شرایط فراهم آید فضیلت ممدوح خواهد بود
نظریه اخلاقى دِکارت
اگر چه هر فردى از ما از افراد دیگر جداست و لیکن چون تنها نمیتوانیم زیست کنیم، ناچار باید منافع خود را تابع منافع حقیقى جماعتى، که جزء آنها هستیم بنمایم و اگر کسى این حس را داشته باشد که صلاح کل، مقدم بر صلاح جزء است، مکارم والاء از او ظهور خواهد کرد، و حتى براى خدمت به دیگران جان خود را به خطر خواهد انداخت . خلاصه ، آن که عمل انسان همواره باید موافق عقل باشد و اگر چنین شود البته سعادت و خرسندى خاطر - که مراد و منظور از علم اخلاق همان است - حاصل خواهد گردید. بعضى از فلاسفه، طرفدار نیرومندى و هواپرستى و ضعیفکشی میباشند و اخلاق انسانى را سدى بزرگ در سر راه لذائذ حیوانى و نفسانى میشناسند.
نظریه اخلاقى نِیچه
او میگوید ؛ خود را باید خواست و خود را باید پرستید، و ضعیف و ناتوان را باید رها کرد تا از میان برود، و درد و رنج کاسته شود و ناتوان بر دوش توانا بار نباشد، و سنگ راهش نشود. نیچه میگوید ؛ مرد برتر آن است که نیرومند باشد، به نیرومندى زندگى کند و هوا و تمایلات خویش را برآورد سازد، خوش باشد و خود را خواجه و خداوند بداند و هر مانعى که براى خواجگى، در پیش بیابد، از میان بردارد، از خطر نهراسد و از جنگ و جدال نترسد.
اسلام دین برتر و آخرین ادیان الهى و آسمانى است . مسئله اخلاق را از مسائل بنیادى معرفى کرده، و تخلق به اخلاق حمیده را بزرگترین عامل رستگارى و راه وصول به سعادت و خوشبختى معرفى کرده است، و فساد اخلاقى و سیئات نفسانى را منشأ بدبختى میداند. قرآن میگوید ؛ قد افلح من زکیها و قد خاب من دسها. خداوند متعال در سوره مبارکه شمس پس از یازده بار سوگند پى در پى میگوید ؛ (هر کس در تزکیه نفس خود بکوشد، و ضمیر خویش را از افکار بد و اخلاق ناپسند منزه سازد رستگار و سعادتمند است، و آن کس که اندیشههای پلید و اخلاق ناپاک و ناپسند را از صفحه دل و خاطر نزداید و دل را به راه فساد و گمراهى سوق دهد بدبخت و زیانکار خواهد بود.
* نظریه اخلاقى امام على(ع)
امام على علیهالسلام اخلاق و صداقت را دو عامل و سرآمد ایمان معرفى نموده و میفرماید ؛ رأس الایمان، حسن الخلق و التحلى بالصدق. سرآمد تمام وظائف اخلاقى براى افراد با ایمان این است که خود را به صفات حمیده و اخلاق پسندیده متصف و متخلق سازند و خویشتن را به زیور راستى و راستگویى بیارایند.بنابراین، اهمیتى که اسلام براى اخلاق حمیده قائل است، هیچ مکتب و مذهبى آن اهمیت را نداشته و نخواهد داشت. اسلام پاداش هر عمل شایسته را مبتنى به حسن خلق میداند. امام صادق علیهالسلام فرمود ؛ آن الله تبارک و تعالى لیعطى العبد من الثواب على حسن الخلق کما یعطى المجاهد فى سبیل الله یغدوا و علیه و یروح، خداوند به بنده خود در مقابل حسن خلق، پاداشى میدهد همانند اجر مجاهد راه خود، که روز و شب در فعالیت و کوشش باشند. در خطاب به بنیآدم فرمود: اى انسان : آفرینش و خلقتت زیباست، سعى کن سیرت و خلقت را زیباسازی. خداوند انسان را زیبا و نیکو آفرید، لکن این انسان است که باید اخلاق شایسته کسب کند و خود را به زیور آن بیاراید.
جریر بن عبدالله میگوید ؛ پیامبر خدا علیهالسلام در خطاب به من فرمود ؛ انک امرء قد احسن الله خلقک فا حسن خلقک.(5) اى جریر، خداوند تو را نیکو آفرید و شکل و نقش ظاهرت را زیبا آفرید است تو نیز با حسن خلق و زیبائیهاى اوصاف حمیده، صورت باطنى خویش را پسندیده و شایسته بساز.
حسن خلق نفسانى و حسن خلق جسمانى است. حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود ؛حسن الخلق للنفس و حسن الخلق للبدن. خُلق نیکو و زیبا براى جان آدمى است، و خَلق نیکو براى بدن و جسم انسان است در حقیقت زیبائیهاى خلق و آفرینش باخداست . پس اى انسان سعى کن که اخلاق حمیده مربوط به نفست را تو بیافرینى و خود را زیبا و با سیرت شایسته بسازى . اخلاق اکتسابى و وراثتى : امام صادق علیهالسلام فرمود: ، آن الخلق منیحه یمنحها الله عزوجل خلقه فمنه سجیه و منه نیه فقلت فایتها افضل ؟ فقال : صاحب السجیه هو مجبول لا یستطیع غیره، و صاحب النیه یصبر على الطاعه تصبرا فهو افضلهما.
خلق خوب عطیهای است که خداوند به بندگان خود اعطا فرموده است. پارهای از صفات خوب، براى بعضى جنبه فطرى دارد و به طور طبیعى و وراثتى، از آن برخوردارند. و براى برخى اکتسابى است که باید با نیت و اراده، آن را تحصیل کنند. راوى میپرسد کدام یک از این دو افضل است ؟ امام صادق علیهالسلام در پاسخ فرمود ؛ کسى که خلق با سرشتش آمیخته شده باشد ناچار بر طبق آن عمل میکند و طبعش به غیر آن گرایش ندارد. ولى صاحب خلق اکتسابى، براى نیل به فضائل اخلاقى باید مشکلات را تحمل کند و به سختیهای طاعت خداوند تن در دهد، تا بتواند شکل باطنى خود را بسازد و به خوى پسندیده متصف و متخلق گردد. البته این افضل و برتر است .
تعريف فطرت
فطرت از ماده « فطر» در لغت به معناي شكافتن است.
فطرت به معني سرشت خاص و آفرينش ويژه انسان است و امور فطري، يعني آنچه كه نوع خلقت و آفرينش انسان اقتضاي آن را داشته و مشترک بين همه انسانها باشد.
خاصيت امور فطري آن است كه ؛ 1- مقتضاي آفرينش انسان است و اكتسابي نيست. 2- در عموم افراد وجود دارد و همه انسانها از آن برخوردارند. 3- تبديل يا تحويل پذير نيست گر چه شدت و ضعف را میپذیرد
* اهمیت و ضرورت اخلاق
اخلاق برای رسیدن انسان به مقصد و سعادتمند شدن او ضروری است(در همه جوانب زندگی)همانگونه که بدن به غذا نیاز دارد، روح هم به غذا نیاز دارد که هر دو از اهمیت ویژهای برخودارهستند.
بعضی نیازهای جسمانی انسان لازم است هر لحظه تأمین شود؛ مثل نیاز به هوا یا تنفس ولی بعضی نیازها مثل آب و غذا هر لحظه نیست و شاید در طول روز چند بار نیازمند به آب یا خوراک شویم.
روح هم همانند بدن هم نیازهای حیاتی دارد و هم نیازهای غیر حیاتی، به عنوان مثال؛ دانستن مفهوم حق و باطل، همین که انسان بداند این حق و این باطل است کافی است و نیاز نیست هر ثانیه به این نیاز پاسخ داده شود ولی بعضی نیازها برای روح حیاتی هستند و نیازمند این هستند که هر ثانیه به آنها پاسخ داده شود؛مانند توجه به خدا و اخلاق
حضرت علی علیهالسلام گاهی به یارانشان میفرمودند : بلند قرآن بخوان تا صدای آن را بشنوم؛ زیرا این قدر که شنیدن در روح انسان اثرگذار است، نگاه کردن اثرش کم تراست.
انسان با تعلیم و فراگرفتن علم از نظر معنویت رشد میکند هر چه انسان آگاهتر شود به اخلاق بیشتر نیاز دارد. کارگری که بد اخلاق شد و از کار دزدید به پول صاحب کار لطمه می زند ولی عالمی که بد اخلاق شد دنیایی را به فساد میکشاند «إذا فسدت العاِلٍم فسدت العَالم ». علی(ع) زله العالم تفسد عوالم، لغزش عالم تمامی عوالم(جن.انس)را نابود میکند. لغزش یک عالم، فقط عالم انسانیت را ویران نمیکند، بلکه همهی عوامل را تحت تأثیر قرار میدهد، حتی عالم جن، عالم حیوانیت و عوالم دیگر هستی را تغییر میدهد.این حدیث زیبایی از حضرت علی(ع) که میفرماید :
من یتوکل(« علی المال ذل » و « العلم ضل » و « العقل زل » و « علی الله ظل ».
کسی که بر مالش توکل و اعتماد کرد ذلیل میشود و کسی که به علمش توکل نماید گمراه میشود و کسی که به عقلش توکل نماید لغزش پیدا میکند و کسی که به خدا توکل نماید استوار و پایدار میماند.
هر چه انسان مقام بالاتری را از نظر تقوا و انسانیت پیدا کند، اخلاق او بیشتر میشود.
اگر انسان عالِم به اخلاق اهمیت ندهد و اخلاق او درست نشود ؛ برای خودش در درجه اول و برای دیگران در درجه دوم خطرناک است.
عالم بد اخلاق مانند دزد با چراغ است، چو دزدی با چراغ آید گزیدهتر برد کالا را. افراد بد اخلاق سربازهای شیطان هستند چه زن باشد و چه مرد، البته هرکس با توجه به ظرفیت وجودی که دارد، به شیطان خدمت میکند که زنان ظرفیت بیشتری دارند و شیطان از زنان استفاده بیشتری میکند.
انسان هر قدر قدرتمند تر و عالم تر و دانا تر باشد و قدرت سیاسی و اقتصادی بیشتری پیدا کند ؛ شیطان بیشتر میتواند از او استفاده کند و شیطان نسبت به او کم تر سراغ افراد نادان و ناآگاه می رود، چرا که شیطان میداند که عالِم اثرگذاریاش روی انسانهای دیگر بیشتر است.
علی(ع) إِيَّاكُمْ وَ الْجُهَّالَ مِنَ الْمُتَعَبِّدِين وَ الْفُجَّارَ مِنَ الْعُلَمَاء فَإِنَّهُمْ فِتْنَةُ كُلِّ مَفْتُونٍ. بپرهیزید از متعبدین(جاهل مقدس ماب) و از دانشمندان بد کردار که آنا برای مردم مایه هر فتنه و گرفتاریاند.
امام صادق علیهالسلام میفرمایند : دو نفر پشت مرا شکستند : عالم بیاخلاق و پرده در و عابد جاهل آن به سبب بیپروایش مردم را از عملش بازمیدارد و این به سبب جهلش مردم را از عبادت رویگردان میکند.
از آنچه گفته شد نتیجه میگیریم، ارسال رسل و کتابهای آسمانی و وحی و رسالت اصلی علما همه برای تصحیح اخلاق انسانهاست.
پیامبر اکرم صلیالله و علیه و آله و سلم میفرمایند : من فقط و فقط برای تحکیم مکارم اخلاق و به مقصد رساندن مکتب اخلاق مبعوث شدم.
پیامبر اسلام(ص)میفرمایند ؛ خداوند سبحان فضائل اخلاقی را وسیله ارتباط میان خودش و بندگان قرار داده همین بس که هر یک از شما دست به اخلاقی بزند که او را به خدا مربوط سازد. به تعبیر دیگر خدا بزرگترین معلم اخلاق و مربی نفوس انسانی و منبع تمام فضائل است و قرب و نزدیکی به خداست، جز از طریق توسل به اخلاق الهی امکانپذیر نیست. بنابراین هر فضیلت اخلاقی رابطهای میان انسان و خدا ایجاد میکند و او را گام به گام به ذات اقدس نزدیک میسازد.
* ضرورت علم اخلاق
1- آرامش فردی و روانی.
2- آرامش اجتماعی.
3- رسیدن به کمال مطلوب الهی.
امام موسی کاظم(ع) لازمترین علم آن است که تو را به پاکسازی دل و تهذیب باطن رهبری کند و تباهی و فساد دل را بر تو آشکار سازد.
* نظریهها و دیدگاههای علم اخلاق
الف) قوه غضبیه
در انسان قوا و نیروهای متفاوتی وجود دارد که فلسفه وجودی این قوا تداوم بخشیدن به حیات و تداوم وجود انسان است ؛ مثلاً اگر قوهی غضبیه در انسان نبود، انسان از خودش دفاع نمیکرد و زنده نمیماند، اگر قوهی درونی غضبیه در انسان نبود انسانی که سر خود را زیر آب کرده هرگز سرش را از آب بیرون نمیآورد کار اخلاق این است که این قوا را در حالت اعتدال نگه دارد.
نتیجهی اِفراط در قوهی غضبیه بیباکی و درندهخویی است.
نتیجه تفریط در قوه غضبیه، جرم و بزدلی است که این خود، بد اخلاقی است.
کار اخلاق حفظ کردن این قوه در خط تعادل است و خط تعادل اخلاق در این قوه شجاعت است.
ب)قوهی شهویه
این قوه عهدهدار جلب منافع برای انسان است که به آن نفس بهیمی گفته میشود و مبدأ امور شهوانی است و اشتیاق لذت بردن از خوردنی و آشامیدنیها و امور جنسی را دارد.
اگر این قوه اِفراطی شود ؛ شکمبارگی و شکمپرستی را به دنبال دارد که این خود، بد اخلاقی است و منجر به فاصله گرفتن از انسانیت میشود و اگر این قوه تفریطی شود ؛ اِنقراض نسل بشر خواهد شد. میل جنسی انسان اگر از افراط بگذرد ؛ فرد خوی حیوانی پیدا میکند و حتی از حیوان پست تر میشود ؛ مثلاً همجنسبازی که یک انحراف جنسی است فقط و فقط در انسان است.
اگر میل جنسی از تفریط بگذرد ؛ خمودگی را به دنبال دارد و انسان به تکثر نسل ادامه نخواهد داد و نسل انسان ادامه نخواهد یافت.خط تعادل این قوه عفت است.
در نظام فکری غرب و نظام اخلاقی غرب که از بینش فروید نشأت گرفته است ؛ رها کردن هر چه بیشتر این میل و حتی تحریک کردن و تشویق کردن هر چه بیشتر میل جنسی انسان را بیان میکنند.
میل جنسی انسان، مثل میل به غذا یک میل طبیعی است ولی به شرط اینکه انسان این میل را کنترل کند زیرا میل به غذا از حالت طبیعی خیلی خارج نمیشود و نهایتاً این است که فرد سه برابر دیگران میخورد ولی بالأخره سیر میشود ولی میل جنسی اگر از حالت طبیعی خارج شود به افراط میرسد و یک نوع بیماری است ؛ مانند خسروپرویز که در حرمسرای خود سه هزار زن را نگه میداشت ولی باز سیر نمیشد بدیهی است این افراد دیگر حلال و حرام برایشان مهم نیست و هرگز سیر نمیشوند خسروپرویز حتی گاهی زنان خود را نمیشناخت و شاید گاهی بعضیها را هر ده سال یکبار یادآوری میکرد.
کار اخلاق این است که این میل را با ازدواج در حد تعادل نگه میدارد و بیاخلاقیها و بد اخلاقیها را از بین میبرد.
ج) قوه عقلیه
1- همان قوه تفکر و ادراک است که به آن نفس مَلِکی و فرشتهای نیز گویند فایده این قوه این است که انسان را به کارهای نیک فرمان داده و از کارهای بد دوری میکند.
2- همانگونه که پزشکی برای درمان بیماریهای جسمانی است(علم اَبدان) برای درمان بیماریهای روحی انسان علم اخلاق(علم ادیان) وجود دارد در حقیقت علم اخلاق ؛ علم درمان بیماریهای روحی انسان است.
3- علم اخلاق مراحل سیر و سلوک و چگونگی حرکت به قرب اِلی الله را نشان میدهد و علم حرکت در مسیر کمال نهایی انسان است.
4- علم اخلاق در واقع، علم تقویت فضایل موجود در انسان و تضعیف رذایل در انسان است.
اما این دیدگاهها هیچکدام کامل نیست زیرا .....
مثلاً، در دیدگاه چهارم فضایل و رذایل امر ثابتی نیست و مرتب نسبت به زمان تغییر میکند. مثلاً، اخلاق در دنیای مجازی
یا مثلاً، کسی که نماز نمیخواند با دیدگاه اول مربوط به هیچ قوایی نیست ولی بد اخلاقی محسوب میشود آیا نباید آن را بررسی کرد.
پس باید به دنبال یک دیدگاه کلی باشیم.
شايد مقصود از علم الابدان،كليه علومی باشد كه مربوط به بُعد جسماني انسان میشود. نكته ديگر آن است كه، در اين روايت ،علم منحصر در دو علم شده،لكن در روايت ديگر فرمود ؛ انما العلم ثلاثه،آيه محكمه،و فریضه عادله و سنه قائمه
* علم سه گانه سودمند عبارت است از ؛
1- آيه محكمه(اعتقادات و مسائل اعتقادي و معرفتي).
2- فريضه عادله(فراگيري علم اخلاق (اخلاق فردي و اجتماعي).
3- سنه قائمه(علم به احكام شريعت و مسائل حلال و حرام) اصول كافي، محمد بن يعقوب كليني، عليمه اسلاميه، ترجمه سيد جواد مصطفوي، ج 1، ص 37(
نکتهای كه از روايت فوق استفاده میشود اين است كه در اسلام آن علمي مورد نظر است كه مفيد به حال جامعه و افراد باشد، آن چه هم در روايت ذکرشده مصداقهایی از علم مفيد است. در روايت ديگر علم مفيد را خداشناسي، انسانشناسی، فرجام شناسي(هدف خلقت هستي و انسان) گناه شناسي شمرده است.(
روايات معصومين (ع)را بايد به صورت مجموعه نگاه كرد ،زيرا قيود و تفصیلات را میتوان با روايات ديگر به دست آورد و نمیتوان به يك روايت كه در شرایط خاصي صادرشده اكتفا نمود.
در نتيجه هر علمي كه براي اداره جامعه مفيد باشد علم نافع است وبر حسب غايت آن علم ، ميزان اهميت آن تعيين میگردد. از نظر اسلام تحصيل بعضي علوم واجب عيني است و بر هركسي واجب است مثل ؛ علم عقايد و اخلاق و احكام اسلامي و تحصيل بعضي علوم واجب كفايي است كه عداه اي بايد دنبال آن بروند مثل ؛ علوم حوزوي و علوم دانشگاهي كه براي حفظ نظام و پيشرفت جامعه لازم است بنابراين علوم مختلف دانشگاهي مثل ؛ گیاهپزشکی، زیستشناسی نيز براي عدهای كه از عهده آن بر میآیند واجب و لازم است و به عنوان يك وظيفه شرعي است علاوه بر آنكه انسان با نیت خدايي همه امور را میتواند به عبادت تبديل كند حتي راه رفتن و آب خوردن را.
از نظر اسلام اهميت و عظمت مقام علم ؛ در حدي است كه خداوند در قرآن به پيامبرش دستور میدهد « قل هل يستوي الذين يعلمون و الذين لايعلمون... » ؛ بگو ؛ آيا كسي كه عالم است با كسي كه نمیداند برابر است(زمر، آيه 9).
پيامبر اسلام در مقام ارزشگذاری به علم میفرماید «طلب علم فريضه علي كل مسلم الا ان الله يحب بغاه علم ؛ دانش آموختن بر هر مسلماني واجب است همانا خدا، طلب كنندگان دانش را دوست دارد».(اصول كافي، ج1، كتاب فضل العلم، ح 1، ص 35).
گرايش به يادگيري علوم به انگیزههای مختلف صورت میگیرد و به طور معمول نيازهاي اوليه حياتي و طبيعي و محسوس جاذبههای بيشتري براي انسانها دارد. لذا براي فراهمسازی بيشتر آسايش و تسلط بيشتر بر طبيعت، گرایشهای مختلف علمي و تخصصهای فراوان به وجود آمده است. اما تنها وارستگان و ژرف انديشان هستند كه فراتر از نيازهاي اوليه طبيعي و محسوسات به ارتباط نهاني دانشها و ارتباط جهان هستي با آفريننده آن فكر میکنند و از هدفمندي اين همه جنب و جوشها سخن به ميان میآورند.
مهمترین رسالت دين ايجاد انگيزه فرا طبيعي در ميان انسانها و جهتدهی صحيح به تلاشهای روزانه است به طوري كه علاوه بر تأمين نيازهاي روزمره زندگي، به هدفمندي و تلاش براي دستيابي به مقصود هستي اقدام كند. از اين رو در فرهنگ اسلامي تمام دانشهاي مورد نياز براي زندگي بشري داراي اهميت است و توصیهشده به مقدار لازم و نياز جامعه، مردم براي فراگيري آن اقدام كنند و از آن به « واجب كفايي » تعبير شده است.
* تعریف فقه
فهمیدن چیزی، دانستن و دریافتن. در فرهنگ فارسی معین به معنی ؛ دانستن، عالم بودن به چیزی، آمده است.
فقه ؛ علم احکام شرعیه از روی ادلّهی تفصیلی است(جرجانی).فقه علمی است که از فروع عملی احکام شرع بحث میکند و مقصود آن، تحصیل ملکهی اقتدار بر اجرای اَعمال شرعی است و فقها در این اصطلاح، دانشمندان علوم شریعتاند.فقه در معنای اعم، علم شرع است و فقها، صاحبان نظر در فقه هستند.
امام موسی کاظم(ع) از پیامبر اسلام(ص) روایت میکند که روزی وارد مسجد شدند و جماعتی دور مردی را گرفته بودند حضرت فرمودند این مرد کیست ؟ گفتند علامه، حضرت فرمودند علامه کیست ؟ گفتند ؛ عالمترین مردم است به اَنساب عرب و اشعار آنها و به وقایع زمان جاهلیت کاملاً آشناست. حضرت فرمودند ؛ این علمی است که دانستن و ندانستن آن یکسان است علم بر سه نوع است و به غیر آن فضیلت است ؛
1- علم خداشناسی(علم اصول عقاید و فقه اکبر است).
2- علم اخلاق(اشاره به حد وسط نه افراط و نه تفریط که فقه اصغر نامیده میشود).
3- علم اِحکام(سنت پایدار) شرع که احکام شرع و قوانین الهی است.
در حال حاضر تلاش همه علوم برای کشف رابطه بین پدیدهها است ؟ مثلاً علت باریدن باران چیست ؟ اما اگر از علت فاعلی فراتر رفته و به سراغ علت غایی و حکمت خدا رفت میشود علم عقاید و احکام محکمه یا مثلاً هدف از یادگرفتن فیزیک بینیاز کردن مسلمانان از کفار قرار دهد این میشود فریضه عادله یا کسی به دلیل آنکه مرجع واجب کفایی قرار داده که دکتر زن در جامعه داشته باشیم پس این علم، سنت پایدار میشود بنابراین همین علوم لائیک را میتوان به هر سه شاخهای که پیامبر اسلام(ص) فرمودند تبدیل کرد.
عالم و علم یعنی چه ؟
چرا در اینگونه روایات علم با عبادت مقایسه میشود نه با کاسب یا مجاهد یا شهید.
امام باقر(ع) میفرمایند ؛ عالمی که مردم از علمش بهره برند از 000/70 عابد بهتر است.
عبادت و عابد نور است و علم و عالم هم نور ولی یکی شمع(عابد) و دیگری(عالم)خورشید با این تفاوت که عابد فقط خودش را نجات میدهد و به دیگران کاری ندارد ولی عالم در آن دنیا تمام کسانی که از وی چیزی آموختهاند را میتواند شفاعت کند.
فصل دوم- درس اخلاق اسلامی
یکی از بهترین روشهای تربیت اخلاقی در قرآن و روایات روش الگویی است « و لقد کان فی رسولالله اسوه حسنه » پیامبر(ص)الگوی تربیتی شماست. اهلبیت علیهالسلام، همگی الگوی تربیتی ما هستند.
حضرت معصومه(ع) از معدود امامزادگانی هستند که به درجات بالایی از اخلاق رسیده به گونهای که در زیارتنامه ایشان میخوانیم تو به شأنی رسیدی که فقط خدا میداند.
علت نامگذاری ایشان به معصومه
1- عالم غیر متعلمه. 2- ولایت مدار و عاشق و پیرو امام زمان خویش.
ذکر داستان
جماعتی از راه بسیار دور برای پرسیدن سؤالاتی که در شهر و دیار خود به جواب نرسیده بودند، خدمت امام موسی ابن جعفر(ع)رفتند ولی وقتی به شهر رسیدند حضرت برای انجام کاری از شهر خارج شده بود، جماعت بسیار ناراحت شدند در این هنگام حضرت معصومه(س) که هنوز به بلوغ شرعی نرسیده بودند فرمودند ؛ سؤالات را جمعآوری کنید سپس ایشان جوابها را مکتوب کرده و به جماعت دادند. جماعت خوشحال از اینکه که پاسخ را یافته و سفرشان بیهوده نبوده است از شهر خارج شدند در مسیر حضرت را ملاقات کردند و حضرت جوابها را تأیید فرمودند و سه بار این جمله ؛ که پیامبر در مورد حضرت زهرا فرمودند ؛ « فداها ابوها » را به زبان آوردند.
در این داستان نکاتی قابل توجه است :
1-این سؤالات مهم بودند که افراد خستگی راه را به جان خریده بودند.
2-آن حضرت از پدر مُجوِز پاسخگویی به سؤالات را داشتند.
3-ایشان به درجه علم لَدُنی رسیده بودند.
* مراد از علم لدنی چیست ؟
کلمه « لَدُن » در زبان عربی به معنای « نزد » است و یاء آن یای نسبت است. مقصود از علم لَدُنی، علومی است که بدون وسایط و ابزار مادی و عادی از خداوند متعال دریافت میشود. لَ : برای. مثل ؛ لَکَ الخیار : اختیار با شماست.
به بیان برخی از نویسندگان ؛ « علم لَدُنى علمى است که بنده از خدا آموزد بدون واسطه بشر یا مَلَک و این اصطلاح مأخوذ از قرآن است که فرمودند ؛ « آتَیْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً » که اهل قرب را به تعلیم الهى و تفهیم ربانى معلوم و مفهوم شود نه به دلایل عقلى و شواهد نقلى و فرق علم لَدُنى و علم یقین آنکه علم یقین(ادراک نور ذات و صفات الهى است) و علم لدنى، ادراک معانى و کلمات از حق است بىواسطه بشر. و آن بر سه قسم است ؛
1- وحى 2- الهام 3- فراست(هوش بسیار داشتن).
حضرت لسانالغیب(حافظ) میفرماید :
نِگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت / به غَمزه مسئله آموز صد مدرس شد
برخی از اهل معرفت در این زمینه میگویند ؛ انسان به مقامى میرسد که مظهر اسم شریف( ... یا من لایشغله شأن عن شأن ... ای که کاری از کار دیگر سرگرمش نکند - دُعای مَشلُول).
مصداق آن انسانى است که داراى روح قدسى است. که حائز سفر چهارم از اَسفار اربعه یعنى خود کامل و مکمل بندگان خدا و قلب عالم امکان و امام کل است ... در روح قدسى حقایق لوح محفوظ منتقش میشود و از آنچه که من جانب الله است به خلق میرساند و این معنا همان است که مىگوییم علم سفراى الهى، لدنى است.
معني کلمههای مَشلول و مجير چيست ؟
مَشلول ؛ اسم مفعول از ماده شَلَل است به معناي فلج بودن است و مشلول به انسان فلج گفته میشود و علت اين نام گداری اين است كه اين دعا را حضرت اميرالمؤمنين(ع) به جواني كه به واسطه گناه و ستم بر پدرش شل شده بود تعليم نمود و وقتي اين دعا را خواند در خواب حضرت رسول(ص) را ديد كه دست بر اندام او ماليد و فرمود ؛ محافظت كن بر اسم اعظم خدا كه كار تو به خير خواهد بود. پس بيدار شد درحالیکه تندرست بود. محتواي روايت میرساند كه اين دعا مشتمل است بر اسم اعظم(مفاتیحالجنان، دعاي مشلول).
مُجير ؛ اسم فاعل از ماده « ج و ر» است به معناي پناه دادن و مجير به معناي پناه دهنده از عذاب جهنم و آتش آن است كه از اسماي خداوند است. در مورد دعاي مجير؛ گفتني است كه هر كس اين دعا را در ايام البيض ماه رجب بخواند گناهش آمرزيده میشود هر چند زياد باشد و براي شفاي مريض، قضاي دين، غني و توانگري و رفع هم و غم مفيد است.
« ایام » جمع یوم به معنای روز و « بیض » جمع « اَبیض » به معنای سفید و سعادتمندی است که بهروزهای سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم هر ماه قمری گفته میشود. و به عقیده مسلمانان ایام البیض ماههای رجب، شعبان و رمضان دارای فضیلت بسیار است که در شریعت و فقه اسلام بر اقامت سه روز در مسجد جامع برای عبادت خدا و تهذیب نفس اطلاق میگردد.
ابن مسعود سبب نامیدن این ایام به «ایام البیض» که اعتکاف صورت میگیرد را چنین نقل میکند. از نبی اکرم(ص) شنیدم که میفرمودند ؛ هنگامی که جناب آدم(ع)عصیان پروردگارش را نمود منادی از عرش ندا داد. ای آدم از جوار رحمت من بیرون شو، زیرا کسی که عصیان مرا کند در جوار من نیست، حضرت آدم و فرشتگان گریستند، سپس خداوند جبرئیل را نزد حضرت آدم فرستاد. جبرئیل حضرت آدم را درحالیکه رنگ او از نورانیت بهشتی به تیرگی تغییر کرده بود به زمین فرود آورد و ملائکه با دیدن این وضعیت فریاد برآوردند ؛ پروردگارا، خلقی آفریدی و از روح برگزیده خود در او دمیدی و ملائکه را به سجده او درآوردی و به یک گناه، سفیدی او را به سیاهی مبدل کردی. پس منادی از آسمان ندا کرد که امروز را برای خداوند روزه بگیر و آن روز سیزدهم ماه بود و چون آدم آن روز را روزه گرفت و قسمتی از تیرگی حضرت آدم(ع) برطرف گشت تا اینکه در انتهای این سه روز به حالت اول خود برگشت به این دلیل این ایام را « ایام البیض » نامیده شد.
هدف از ایام البیض دو چیز میتوان باشد ؛
الف) هدف عبادی ؛ قرآن کریم هدف از عبادت را ایمان و تزکیه نفس معرفی مینماید و میفرماید ؛ « قدافلح من زکیها » کسی رستگار شد که نفس را تزکیه کرد. و در جایی دیگر میفرماید ؛ « قدافلح المومنون » به راستی که مؤمنان رستگارانند. همچنین میفرماید ؛ « و اذکروالله کثیرا لعلکم تفلحون » خدا را بسیار یاد کنید تا شاید رستگار شوید.
ب) تمرین انقطاع ؛ معتکف در ایام البیض از همه تعلقات دنیایی میبرد و تمام وقت به عبادت میپردازد یعنی هدف همان است که در مناجات شعبانیه از خداوند میخواهیم « الهی هب لی کمال الانقطاع الیک » خدایا به من نهایت بریدگی وابستگی از غیر خودت را هدیه کن.
آری ایام البیض فصلی است برای گریستن، برای ریزش باران رحمت، برای شستن آلودگیهای گناه، برای تطهیر صحیفه اعمال، برای نورانی ساختن دل و صفا بخشیدن به روح.
اَسفار اربعه به تقریر ملاصدرا
ترجمه فارسی سفرها |
سفرهای چهارگانه عرفا |
مسافرت از مردم تا خدا |
سفر اول: سفر من الخلق الی الحق |
مسافرت باخدا دربارهی خدا |
سفر دوم : سفر بالحق فی الحق |
مسافرت از خدا تا مردم باخدا |
سفر سوم: سفر من الحق الی الخلق بالحق |
مسافرت در میان مردم باخدا |
سفر چهارم: سفر فی الخلق بالحق |
بر اساس آنچه گفتیم اگر انسانی مُهَذب نباشد و اخلاق نداشته باشد بیسواد باشد بهتر است. در روایات آمده است عالمی که مردم از علمش بهره ببرند از 000/70 عابد بهتر است. حتی میتوان گفت این عدد تقریبی است و در مورد بعضی از علما خیلی بیشتر از اینها ارزش دارد این قیاس به علت نورشان است. امام باقر(ع) ؛ دانشمند مفید به حال اجتماع ارزشش بیشتر از عبادت هفتاد هزار عابد است.
* هر انسان به دو بال برای پرواز در مسیر قرب اللهی نیاز دارد که یکی بدون دیگری انسان را به مقصد نمیرساند ؛
الف) بال علم و آگاهی
ب) بال تقوا و تهذیب نفس
امام باقر(ع)فرمودند ؛ « الکمال و کل الکمال، التفقه فی الدین و الصبر علی النائبه و تقدیر المعیشه »همه کمال در سه چیز است(فهم عمیق در دین، صبر به هنگام رسیدن بلا، اندازه نگاهداشتن در معیشت). این خود یک نقشه راه است برای اینکه در دنیا و آخرت خوشبخت شویم.
کمال هدف خلقت آدمی
اگر به آیات قران رجوع کنیم خواهیم دید که قرآن هدف خلقت آسمان و زمین را چنین بیان میکند اینها را برای انسان آفریدیم تا او به زندگی ادامه دهد علت خلقت و حکمت آفرینش رسیدن به کمال است.
کمال انسان رسیدن به مقام خلافت اللهی
مقامهایی که انسان میتواند به آنها برسد ؛ 1- قرب الله 2- عند اللهی 3- عبودیت 4- ربوبیت 5- سیر الله 6- لقاء اللهی.
نکته : آنچه شهدا را از دیگران متمایز میکند روزی خوردن یا زنده بودنشان نیست زیرا این دو مورد در دیگران نیز هست بلکه « عند ربهم » بودنشان است. مقام ربوبیت یعنی کسی که تمام امور در دستش است. باطن عبودیت ربوبیت است).
وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ؛ و جن و انس را نيافريدم جز براى آنكه مرا بپرستند » كه طبق اين آيه هدف يا يكی از اهداف اصلی خلقت عبادت بيان شده است. در آیه 56 سوره ذاریات میفرماید ؛ وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا و َيَسْفِكُ الدِّمَاء و َنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ.
به خاطر بياور هنگامي كه پروردگارت به فرشتگان گفت ؛ « من در روي زمين، جانشيني(نماينده اي) قرار خواهم داد » فرشتگان گفتند ؛ « پروردگارا ! آيا كسي را در آن قرار میدهی كه فساد و خونریزی كند ؟! ما تسبيح و حمد تو را بجا میآوریم و تو را تقديس میکنیم » پروردگار فرمود ؛ « من حقايقي را میدانم كه شما نمیدانید(آیه30سوره بقره) در این آیه هدف آفرینش خلافت انسان بیان شده است.
امام صادق(ع) میفرمایند ؛ بندگی حقیقی جوهری است که اساس و ذات آن ربوبیت است پس آنچه از مقام عبودیت کم و ناپیدا شد در مقام ربوبیت پیدا و هویدا میگردد و هر مقداری که از مراتب و صفات مخفی و پوشیده گشت در مراحل عبودیت جلوه گر و آشکار میگردد.
تعریف حکمت
واژه حكمت، به معناى رسيدن به حقيقت به وسيله علم و عقل است. علامه طباطبايى درباره معناى واژه حكمت مىگويد ؛ حكمت [به اصطلاح نحوى] بناء نوع است يعنى نوعى از محکمکاری يا كار محكمى كه سستى و رخنهاى در آن راه ندارد و غالباً در معلومات عقلى واقعى كه ابداً قابل بطلان و كذب نيست استعمال مىشود.
علامه طبرسى نيز مىگويد ؛ حكمت آن است كه تو را بر امر حق كه باطلى در آن نيست واقف كند.بنابراين مىتوان گفت مفهوم حكمت يعنى يافتن حقيقت و آنچه كه مطابق با واقع است.
* مراتب حکمت
1- یقین 2- تقوا 3- ایمان(که خودش ده مرتبه دارد). 4- اسلام یعنی تسلیم حق بودن.
پيامبر گرامي اسلام، تسليم را يکي از درجات دهگانه ايمان برشمردهاند ؛
« الايمان في عشرهْ » ؛ المعرفهْ، و الطاعهْ ، و العلم، و العمل، و الورع و الإجتهاد، و الصبر، و اليقين، و الرّضا، والتسليم؛
نشانه ايمان ده چيز است ؛
شناخت خدا، اطاعت از خدا، علم و عمل، تقوا و پرهيزگاري، شبزندهداری، صبر، يقين، رضا به دادههای خدا و تسليم در مقابل اوامر و فرامين او.
« وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بآیاتِنا یُوقِنُونَ » سوره سجده آیه 24
و چون شکیبایی کردند و به آیات ما یقین داشتند، برخی از آنان را پیشوایانی قراردادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت میکردند.
(( و کذالک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون من الموقنین))
و بدینسان به ابراهیم ملکوت آسمانها و زمین را نشان دادیم تا از اهل یقین گردد.
اهمیت یقین در روایات
پیامبر(ص) ؛ بهترین صفتی که در قلب نهادهاند یقین است.
علی(ع) ؛ ای بندگان خدا از خداوند یقین بخواهید زیرا یقین اصل دین است و از او عافیت بجویید که بزرگترین نعمت است و آن را برای دنیا و آخرت غنیمت شمارید تا مغبون نشوید. توضیح(اینکه مغبون حقیقی کسی است که در دین ضرر کرده است و کسی که دیگران باید به حالش غبطه بخورند کسی است که به یقین رسیده است).
علی(ع) ؛ یقین تو را به هر چه بخواهی میرساند باز حضرت میفرمایند ؛ اندازه دین هر کس به اندازه یقین اوست. و میفرمایند ؛ رکن ایمان یقین است.
امام باقر میفرمایند ؛ در بین مردم چیزی کمتر از یقین تقسیم نشده است(پس گران قدرترین چیز یقین است).
امام رضا(ع) ؛ ایمان یک درجه بالاتر از اسلام است و تقوا یک درجه بالاتر از ایمان و به فرزند آدم چیزی بالاتر از یقین داده نشده است.
یقین چیست ؟
رسول خدا فرمود ؛ جبرئيل نزد من آمد و گفت ؛ يا رسولالله، خداوند مرا با هدیهای به سوى تو فرستاد كه پيش از تو به هیچ کس چنين هديه گران بهائی اعطا نفرموده است.
* پيامبر(ص) پرسيد ؛ هديه چيست ؟
گفت ؛ صبر، بهتر از آن قناعت، بهتر از آن رضا، بهتر از آن زهد، بهتر از آن اخلاص، بهتر از آن يقين است و اصل همه اینها توكل(صبر< قناعت < رضا < زهد < اخلاص< يقين < توكل).
پيامبر اسلام(ص)میفرماید ؛ پرسيدم توكل بر خدا به چه معنى است ؟
جبرئيل پاسخ داد ؛ يقين داشتن به اينكه مخلوق قدرت ندارد به تو ضررى يا سودى برساند. و نمیتواند نعمتى به تو بدهد و يا ترا از نعمتى محروم سازد.
توكل نوميدى از خلق است. پس هرگاه انسان به اين مرحله از يقين رسيد، ديگر او براى احدى جز خدا كار نمیکند، جز به خدا اميد ندارد، جز او از كسى بيم ندارد و به احدى جز او دل نمیبندد. اين معنى توكل است.
پيامبراكرم(ص) ؛ تفسير صبر چيست ؟
جبرئيل ؛ آن است كه در سختیها، تنگدستیها و گرفتاریها استقامت نمایی، چنان كه در حال رفاه و ثروت و عافيت زندگى میکنی .
پيامبر اكرم(ص) ؛ تفسير قناعت چيست ؟
جبرئيل ؛ قناعت آن است كه به آنچه از دنيا میرسد، هر چند كم باشد، قناعت كنى و سپاس گویی.
پيامبر اكرم(ص) ؛ تفسير رضا چيست ؟
جبرئيل ؛ راضى كسى است كه بر مولايش غضب نكند، خواه چيزى از دنيا به او برسد، خواه نرسد، و در مقابل عمل كم و آسان از خود راضى نشود.
پيامبر اكرم(ص) ؛ تفسير زهد چيست ؟
جبرئيل ؛ زهد آن است كه انسان كسى را كه خدا را دوست دارد، دوست داشته باشد و كسى را كه خدا را دشمن دارد، دشمن بداند. از حلال دنيا به اندازه رفع حاجت استفاده نمايد و به حرام دنيا هيچ توجهى نكند. زيرا در حلال آن حساب، و در حرام آن عقاب است. با همه مسلمانان رئوف و مهربان باشد و آنان را مورد ترحم قرار دهد، چنانكه به خودش رحم میکند. از سخن باطل بپرهيزد، چنانكه از مردار متعفن و گنديده میپرهیزد. از دنيا دورى گزيند، چنانكه از آتش اجتناب میورزد. آرزويش را كوتاه كند و مرگش را جلو چشمش ببيند.
پيامبر اكرم(ص) تفسير اخلاص چيست ؟
جبرئيل ؛ مخلص كسى است كه از مردم چيزى نمیخواهد مگر اينكه آن را به دست آورد. آنگاه از دستاورد خود راضى است و اگر پس از رفع نياز خود چيزى نزدش باقى ماند، آن را در راه خدا انفاق كند. اگر انسان چيزى از مردم نخواهد، پس به عبوديت براى خدا اقرار كرده، و هر گاه نعمتى از خدا به او رسيد، او از خدا راضى است و خدا از او راضى است. خلاصه مخلص كسى است كه نسبت به همه چيزش به پروردگارش اطمينان دارد.
پيامبر اكرم(ص) ؛ تفسير يقين چيست ؟
جبرئيل ؛ مؤمن كارش را براى خدا انجام میدهد، چنانكه خدا را میبیند، و اگر او خدا را نمیبیند، همانا خداوند او را میبیند و ناظر و حاضر بر همه افعال و اعمال اوست.
در پايان جبرئيل امين گفت ؛ اینها(صبر، قناعت، رضا، زهد، اخلاص، يقين) همه شاخههای توكل است.
حضرت علی(ع) ؛ اگر انسان به عمل رسید به عالیترین مرتبه یقین رسیده است. توضیح اینکه کی انسان به یقین میرسد جایی که عمل کند فرض کنید مطمئن هستید و یقین دارید که یک لیوان زهر باشد فکر خوردن آن را هم نمیکنید چون به یقین رسیدهاید. اینکه چرا غیبت میکنیم چون به یقین نرسیدهایم یقین نداریم که در حال خوردن گوشت برادر مردهاش است.
* مراتب یقین ؛ 1- علمالیقین(که حداقل مرتبه است) 2- عینالیقین. 3- علمالیقین(بالاترین مرتبه است). اگر انسان به علمالیقین برسد حتماً به آن عمل میکند.
مراتب یقین
مرتبه اول : علمالیقین است و آن اولین مرتبه یقین است و عبارت است از ؛ اعتقاد ثابت جازم مطابق واقع و آن حاصل میشود از ترتیب مقدمات و استدلال، مانند یقین کردن به وجود آتش در موضعی به مشاهده دود.
مرتبه دوم : علمالیقین است و آن عبارت است از مشاهده مطلوب و دیدن آن به چشم بصیرت و دیده باطن، که به مراتب روشنتر از دیده ظاهر است و آنچه مشاهده از آن شود واضحتر و ظاهرتر است.
و اشاره به این مرتبه است آنچه سید اولیاء در جواب ذعلب یمانی که سؤال کرد از آن حضرت که ؛ « هل رایت ربک؟ » یعنی ؛ « آیا پروردگار خود را دیدهای؟ » فرمودند ؛
« لم اعبد ربا لم اره » یعنی ؛ « بندگی نمیکنم خدایی را که ندیده باشم ».
و همین است مراد آن حضرت از آنچه فرمود که ؛ « رأی قلبی ربی یعنی ؛ « دید دل من پروردگار مرا ».
و این مرتبه هم نمیرسد مگر به ریاضت و تصفیه نفس، تا اینکه تجرد تام از برای او حاصل شود. و این مانند یقین کردن به وجود آتش است به معاینه دیدن آن.
مرتبه سوم : حق الیقین است و آن عبارت است از اینکه میان عاقل و « معقول »وحدت معنویه و ربط حقیقی حاصل شود، به نحوی که عاقل، ذات خود را « رشحهای »از رشحات فیض معقول و مرتبط به او بیند، و آنا فآنا اشراقات انوار او را به خود مشاهده نماید، مانند یقین کردن به وجود آتش به داخل آن شدن و رسیدن به این مرتبه موقوف است به مجاهدات شاقه، و ریاضات قویه صعبه، و ترک رسوم و عادات، و قطع ریشه شهوات، و بازداشتن دل از خواطر نفسانیه و افکار ردیه شیطانیه، و پاک نمودن خود از کثافات عالم طبیعت ناهنجار، و دوری از علایق و زخارف دنیای غدار.
* راههای رسیدن به یقین(علم قطع) ؛
الف) حافظه
ب) حواس
ج) قلب
د)عقل
ه) وحی
راههای از بین بردن یقین ؛
حضرت علی(ع) ؛ دو چیز یقین را از بین میبرد شک و هوای نفس.
حضرت علی(ع) ؛ بحث و جدل(مراء)در دین یقین انسان را از بین میبرد.
مراء به معنای جدال و مجادله است.
در عصر ما که عصر تقابل اندیشههاست بسیاری از افراد به جای اینکه بکوشند در هر گفتگویی چیزی بیاموزند و آموزش دهند در صدد این هستند که از گوینده مچ گیری کنند و مباحثه را خاتمه دهند همراه احساس پیروزی و غالب شدن بر طرف مقابل و تحقیر وی.
و همین بحث و جدلهای بینتیجه چه دوستیهایی را که به دشمنی بدل میکند و بین گروهها و اجتماعات دو دستگی و چنددستگی به وجود میآورد .
مراء مذموم است ؛ زیرا زمینهساز نفاق و بیماری قلب است و دوستی پایدار را فاسد میکند. رسول اکرم « صلی الله علیه و آله » میفرماید ؛ لایستکمل اعبد حقیقه الایمان حتی یدع المراء؛ ایمان بنده کمال نمییابد، مگر اینکه مراء(جدال) را ترک کند » همچنین انگیزه آن غلبه یافتن بر حریف است. امام هادی(ع) میفرماید ؛ مغالبه باعث قطع پیوندهاست.
حضرت علی(ع) ؛ نشست و برخاست با اهل دنیا دو ضرر دارد ؛ اولاً : باعث ننگ و عار در دین میشود. ثانیاً : یقین را ضعیف میکند.
* امام صادق(ع) ؛ حریص از دو خصلت محروم میشود و دو خصلت با او همراه میشود ؛ 1- از قناعت محروم شده لذا استراحت ندارد. 2- رضا و خشنودی از وی گرفتهشده و در نتیجه یقینش از بین میرود.
ذکر یک داستان
شخصی به نام صفوان ابن یحیی از امام رضا(ع)پرسیدند ؛ با توجه به آیه 75 سوره انعام آیا در قلب حضرت ابراهیم(ع) شک و تردیدی بود امام فرمودند ؛ نه بلکه ابراهیم(ع)یقین داشت و از خداوند زیادشدن یقین را میخواست سپس فرمود در ایمان حضرت ابراهیم نسبت به اصل زنده شدن مردگان در روز قیامت شک و تردیدی وجود نداشت اما ایمان مراتب مختلفی دارد زیرا منشأ ایمان مختلف است برخی از ایمانها و اعتقادات از استدلالات منطقی و عقلی سرچشمه میگیرد و برخی از ایمانها از کشف و شهود و برخی بر اساس اعتماد به قول یک منبع موثق بدیهی است یقینی که از هر کدام از این راهها برای انسان حاصل میشود در یک درجه قرار ندارد.
جلسه سوم- اخلاق اسلامی
اگر کسی بخواهد در مسیر اخلاق حرکت کند چه گامهایی باید بردارد ؟
بیدار شدن(یقضه)که نقطه مقابل آن غفلت است اگر کسی دچار غفلت شد از راه باز مانده است، نقطهی مقابل بیداری، غفلت است.
پیامبر اکرم(ص)میفرمایند ؛ « الناس نیام اذا ماتوا انتبهوا » در اینجا ال که بر سر الناس آمده ال جنس است مردم خواب هستند وقتی میمیرند بیدار میشوند ولی خواب افراد باهم فرق میکند.
- بعضی افراد، خوابشان مانند حیوانات قطبی است بیدار شدن آنها تقریباً غیرممکن است.
- بعضیها خود را به خواب میزنند که این افراد را هیچوقت نمیشود بیدار کرد.
- بعضیها خواب خرگوشی دارند و به راحتی بیدار میشوند.
- بعضیها خواب سنگینی دارند و دیر بیدار میشوند.
- بعضی از انسانها اصلاً خواب ندارند، مانند ؛ پیامبر(ص)چشمهایشان روی هم میرفت ولی قلب و دلشان همیشه بیدار بود و لذا هر وقت وحی به ایشان وارد میشد آمادگی دریافت آن را داشتند.
ده هدیه قبل از مرگ
مردی خدمت پیامبر(ص)آمد و عرض کرد آیا به من اجازه میدهی که آرزوی مرگ بکنم ؟
رسول اکرم(ص)فرمود ؛ مرگ چیزی است که چارهای از آن نیست و مسافرتی است طولانی که سزاوار است برای کسی که بخواهد به این سفر برود ده هدیه با خود ببرد پرسید آن هدایا کداماند ؟
1- هدیه عزرائیل 2- هدیه قبر 3- هدیه نکیر و منکر 4 – هدیه میزان 5- هدیه پل صراط 6- هدیه مالک رئیس جهنم) 7- هدیه رضوان(رئیس بهشت) 8- هدیه پیامبر(ص) 9 – هدیه جبرئیل 10- هدیه خداوند متعال.
هدیه عزرائیل(ع) چهار چیز است ؛
1- رضایت حق داران 2- قضای نمازها 3- اشتیاق به خداوند 4- آرزوی مرگ
هدیه قبر چهار چیز است ؛
1- ترک سخنچینی 2- استبراء از بول 3- تلاوت قرآن 4- نماز شب
هدیه نکیر و منکر چهار چیزاست ؛
1- راستگویی 2- ترک غیبت 3- حق گویی 4- تواضع در برابر همه
هدیه میزان چهار چیزاست ؛
1- فرو خوردن خشم 2- تقوای راستین 3- رفتن به سوی جماعت 4- دعوت به سوی آمرزش الهی.
هدیه صراط چهار چیزاست ؛
1- اخلاص عمل 2- زیاد به یاد خدا بودن 3- خوشاخلاقی 4- تحمل کردن آزار دیگران.
هدیه مالک(رئیس جهنم) چهار چیزاست ؛
1- گریه از ترس خداوند 2- صدقه مخفی 3- ترک گناهان 4- خوشرفتاری با پدر و مادر.
هدیه رضوان(رئیس بهشت) چهار چیزاست ؛
1- صبر در ناملایمات 2- شکر بر نعمت 3- انفاق مال در راه اطاعت خداوند 4- رعایت امانت در مال وقفی.
هدیه رسول اکرم(ص)چهار چیزاست ؛
1- دوست داشتن او 2- پیروی از سنت او 3- دوست داشتن اهلبیت او 4- زبان را از بدیها حفظ کردن.
اما هدیه جبرئیل چهار چیزاست ؛
1- کم حرف زدن 2- کم خوردن 3- کم خوابیدن 4- مداومت بر حمد.
اما هدیه خداوند متعال چهار چیزاست ؛
1- امر به نیکی 2- نهی از بدی 3- نصیحت و خیرخواهی برای مردم 4- مهربانی کردن با همه.
مراتب خواب
هر کس با توجه به مرتبهای که دارد از خواب بیدار میشود.
غفلت، انسان را از انسانیت ساقط میکند حتی از حیوانیت نیز ساقط میکند چرا که انسان غافل در درندهخویی و شهوت گاهی از حیوان نیز پست تر میشود و از حیوانیت تجاوز میکند مثلاً ؛ تا کنون شنیده نشده که دو تا الاغ همجنسبازی کنند ولی متأسفانه بعضی از انسانها لواط(همجنسبازی) میکنند.
همهی انسانها در خط حیوانیت متولد میشوند ولی گاهی از فرشتهها بالاتر می روند طوری که فرشته وحی به پیامبر اکرم(ص)فرمودند ؛ من از اینجا به بعد نمیتوانم با شما همراه باشم و بالاتر بیایم، اگر بالاتر بیایم میسوزم و گاهی انسان حتی از یک حیوان پست تر میشود و از خط حیوانی تجاوز میکند.
غفلت از ریشه غفله و به معنی غایب شدن چیزی از خاطر انسان و عدم توجه به آن و گاهی در مورد بیتوجهی و رو گردانی از چیزی نیز استعمال میشود. پس غفلت عبارت است از نبود تذکر و یادآوری ... .
غفلت بیتوجهی یا کم توجهی به سرنوشت و سعادت دنیا و آخرت انسان است به گونهای که فرد غافل رفتار و اعمال خویش را بدون دقت و آیندهنگری دنبال میکند و به حقایق دنیا و آخرت توجهی ندارد.
* عوامل غفلت
1-رویگردانی از یاد خدا
2-فراموش کردن خدا
3-فراموش کردن قیامت
4-دروغ شمردن آیات خدا
5- فراموش کردن مرگ
6- هم نشینی با دوستان ناباب
7- علاقه افراطی به اولاد و اموال
درمان غفلت
1- ذکر خدا سوره کهف آیه 24
2- خواندن قرآن سوره مدثر آیه 54و55
3- یاد نعمتها و نعمت دهنده سوره جن آیات 16و17
4- عبرت از تاریخ پیشینیان سوره طه آیه 128
5- یاد مرگ سوره نساء آیه 78
6- یاد قیامت سوره حدید آیه 17
7- نماز با حضور قلب
8- تفکر و اندیشه
9- تغییر محیط
کسی که در شبانهروز پنج وعده نماز بخواند و کسی که در هر روز پنجاه آیه از قرآن را تلاوت کند غافل نیست چون هم قرآن و هم نماز ذکر است ذکر انسان را بیدار میکند و نقطه مقابل غفلت است.
بعد از این که انسان از خواب بیدار شد و متوجه شد که در این دنیا مسافر است و باید مقصدی را برای رسیدن به قرب الهی بپیماید از غفلت بیرون آمده است. بین مؤمن تا بهشت 200 گردنه و خطر وجود دارد که آسانترین آن مرگ است پیامبر اکرم(ص) فرمودند ؛ هفتاد ضربه شمشیر بر بدن آسان تر از یک لحظه جان کندن و سفر به عالم دگر است.
شیعیان حضرت علی(ع) حتماً به بهشت می روند ولی ممکن است پنجاه هزار سال در عالم برزخ و قیامت و یا حتی سیصد هزار سال در جهنم بمانند ولی سرانجام وارد بهشت میشوند و این مدت به اعمال آنها در این دنیا بستگی دارد.
امام سجاد(ع) میفرمایند ؛ خداوند بهشت را خلق نکرد مگر برای مطیعین، هر چند که مطیع خدا یک غلام سیاهپوست باشد و جهنم را برای گناهکاران خلق کرد. باید مواظب باشیم و به اعمال کم خود اکتفا نکنیم و مغرور نشویم. خیلی از انسانها در گردنهها ماندند و به مقصد نرسیدند.
طاووس یمانى میگوید ؛
على بن الحسین(ع) را دیدم كه از وقت عشا تا سحر به دور كعبه طواف میکرد و به عبادت پروردگار مشغول بود.
وقتى كه خلوت شد و حجاج به منازلشان رفتند، به آسمان نگاهى كرد و گفت ؛
خدایا ! ستارگان در افق ناپدید شدند و چشمهای مردم به خواب رفته و درهاى رحمت تو بر روى همه نیازمندان درگاهت باز است.
به پیشگاه با عظمت تو رو آوردم تا بر من رحم نمایى و مرا مورد عفو و گذشت خود قرار دهى و روز قیامت در صحراى محشر چهره جدم محمد(ص)را به من بنمایانى.
سپس در حال ناله و گریه چنین دعا میکردند ؛
خدایا ! به عزت و جلالت سوگند با نافرمانى خود قصد مخالفت تو را نداشتم و تمردم از این جهت نیست كه در حقانیت تو شك و تردید دارم و یا از عذابت بیخبرم و یا به شكنجه تو اعتراض دارم بلكه از این روست كه مرا هواى نفس فریفته و پردهپوشی تو بر این امر كمك كرد، بار الهی ! اكنون چه كسى مرا از عذاب تو میرهاند و چنگ به دامان كه بزنم اگر دست مرا قطع بكنى ... واى بر من ! هرچه عمرم طولانى شود، گناهانم بیشتر میگردد و توبه نمیکنم . آیا وقت آن نرسیده است كه حیا كنم ؟ سپس گریست و گفت ؛
اى منتهاى آمال و آرزوها ! آیا با این همهامید و محبتى كه به تو دارم مرا در آتش میسوزانی؟ چقدر كارهاى زشت و شرمآوری نمودهام ! میان مردم جنایتكارتر از من كسى نیست ! باز اشك ریخت و گفت ؛
خدایا ! تو از هر عیب و نقص منزهى، مردم چنان تو را معصیت میکنند مثل اینكه تو آنان را نمى بینى، و چنان حلم میورزی كه گویا تو را نافرمانى نکردهاند و طورى به خلق محبت میکنی، مثل اینكه به آنان نیازمندى، با اینكه خدایا تو از همه آنها بینیازی.
آنگاه بر روى زمین افتاد و غش كرد. من نزدیك رفتم سر او را بر زانو نهادم، چنان گریه كردم كه قطرات اشكم بر صورت آن حضرت چكید. بر خواست و نشست و فرمود ؛
كیست مرا از مناجات با پروردگارم بازداشت ؟
عرض كردم ؛
فرزند رسول خدا! من طاووس یمانیام. این ناله و فغان چیست ؟ ما جنایتكاران سیاه رو هستیم كه باید آه و ناله داشته باشیم نه شما! كه پدرت حسین(ع)و مادرت فاطمه(س)و جدت رسول اكرم(ص)است.
روى به من كرد و فرمود ؛ چه دور رفتى اى طاووس ! از پدر و مادر و جدم سخن مگو. خداوند بهشت را آفریده براى بنده مطیع و نیكوكار، گرچه غلام سیاه حبشى باشد و جهنم را آفریده براى بنده معصیتکار، گرچه سید قریشى باشد. مگر نشنیدهای خداوند میفرماید ؛
(( فاذا نفخ فى الصور فلاانساب بینهم یومئذ و لا یتسائلون))
به خدا سوگند! فردا جز عمل صالح چیزى برایت سودى نمیبخشد. خلقالله الجنه لمن اطاعه و احسن ولو كان عبدا حبشیا و خلق النار لمن عصاه و لو كان سیدا قرشیا. هنگامى كه صور دمیده شد دیگر خویشاوندى بین مردم نیست و از كسى سؤال نمیشود با چه كسى نسبت دارى؟ مؤمنون - آیه 101
ما مسافریم و مسافر را خواب نشاید که خواب آفت سفر است.
خوب حالا که بیدار شدیم گام بعدی توکل است و مثل مراقبه همیشه و مستمر است.
گام دوم توبه
اخلاق در واقع مظروفی است که ما میخواهیم در ظرف وجودی خود بریزیم.اگر ظرف وجودی آلوده باشد هر چه داخل آن بریزیم آلوده میشود حالا میخواهیم قران، نماز، اخلاق را در ظرف وجودیمان قرار دهیم پس عقل و حکمت حکم میکند که ظرف وجودیمان را پاککنیم و پاک کردن وجود از طریق توبه امکانپذیر خواهد بود.
توبه در لغت
توبه در لغت به معنای رجوع و بازگشت است. یعنی این که انسان راهی را برود و سپس آن راه را بر گردد، در امور نفسانی و قلبی توبه معنای خاص خود را دارد، توبه یعنی روح و نفس انسان که مدتی از حیات خود را با یک سری از صفات و خصلتها گذرانده و سپری کرده و با آنها همدم بوده است، به دلیل یک انقلاب و تحول درونی آنها را ترک کند و برگردد.
* حقیقت توبه بر سه اصل است ؛
1. بیزاری قلبی از گناهان گذشته و تنفر و انزجار از آن و پشیمانی واقعی.
2. تصمیم جدی داشته باشد که در آینده مرتکب گناه نشود.
3. تلافی و جبران اعمالی که در گذشته انجام داده و قابل جبران نیز باشد، از باب مثال ؛ نماز نخوانده و روزه نگرفته، حال باید آنها را قضا نماید.
* از پیامبر(ص)سؤال کردند ؛ توبه نصوح چیست ؟
آن حضرت فرمودند ؛ « ان یتوب التائب ثم لایرجع فی ذنب کما لایعود اللبن الی الضرع ؛ آن است که شخص توبهکننده به هیچ وجه به گناه بر نگردد، آن چنان که شیر هرگز به پستان بر نمی گردد ».
* آثار توبه
توبه راه صد ساله را یک شبه طی میکند و بدیها را به خوبی تبدیل میکند و مقام انسان را جهشی بالا میبرد و از آنجا که گناه دعاها را حبس میکند، انسان توبهکار مستجابالدعوه میشود و توبهکننده محبوب خداوند یکتا میشود و هرچه بخواهد خداوند دعایش را مستجاب میکند.
علی(ع) توبه دل را پاک میکند و گناهان را میشوید
آیه 222 سوره بقره ؛ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ
خدا توبهكنندگان و پاككنندگان روح را دوست ميدارد.
با توبه انسان جزء مطهّرین میشود و دعای او نزد خداوند جایگاه پیدا میکند و برآورده میشود و اگر این انسان به سمت قرآن آمد به او اجازهی مسح قرآن را میدهند و اجازه میدهند قرآن را لمس کند.
* ارتباط با قرآن
1. نگاه کردن به قرآن
2. قرائت قرآن
3. تلاوت قرآن
4. تدبر در قرآن
5. فهم قرآن
6. عمل به قرآن
7. انس با قرآن
8- تماس با قرآن ؛ آخرین گام است که شرط تماس با قرآن طهارت است.
9- پیامبر (ص) ؛ بسا تلاوت کننده قرآن که قرآن لعنتش میکند.
پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله و سلم میفرمایند ؛
افلا یتدبّرون القرآنام علی قلوبهم اقفالها
چرا در قرآن تدبر نمیکنند مگر به دلهای آنان قفل زده شده است؟
والّذين اِذا فَعَلوا فاحِشَة اَو ظلموا اَنفُسهم ذكروا الله فَاستَغفروا لِذُنوبِهم
و از نشانههاى پرهيزكاران آن است كه هرگاه مرتكب عمل زشتى شوند، يا به خود ستم كنند، به ياد خدا مىافتند و براى گناهان خود از خدا طلب آمرزش مىكنند .آل عمران 135
در مناجات خمس عشر امام سجاد(ع) اولین مناجات ایشان میفرماید ؛ دری به سوی عفت گشودهای و نامش را توبه نهادی و فرمودهای بازگردید به سوی خدا و توبه کنید توبه خالص حال که این در رحمت بازاست پیامبر(ص) میفرماید به درستی که بنده اگر گناهی را مرتکب شود لکه سیاهی در دل او پدید میآید که اگر از گناه خود دل بر کند و استغفار و توبه نماید دلش صاف میشود و اگر گناهی دیگر کرد با تکرار گناه لکه افزونتر میشود تا جایی که خانه قلب را سیاهی فرامیگیرد در این صورت است که دل دیگر استعداد ندارد انوار ارزشهای معنوی را در خود تابش دهد و در این چیرگی گناه است که خداوند میفرمایید: نه بلکه گناهشان بر دلهایشان چیره شده است
امام علی علیهالسلام میفرمایند ؛
اگر اشک روان شود، دل نرم میشود و اگر دل نرم شود کم تر گناه میکند، ولی گناه دل را سنگ میکند و اشک چشم خشک میشود.
بنا بر آنچه گفته شد پشیمانی حقیقی برابر است با پاکی کامل انسان طوری که انگار تاکنون مرتکب گناه نشده است.
فرق حدیث قدسی با قرآن
قدس یعنی پاکی و حدیث قدسی از آن نظر که به ذات پاک خداوند نسبت داده میشود، حدیث قدسی است.
حدیث قدسی عبارت است از کلامی که پیامبر اکرم(ص) از خداوند متعال حکایت کند (و معمولاً با کلماتی مانند « قال الله » یا « یقول الله» شروع میشود) و در الفاظ آن تحدی و اعجازی وجود ندارد، به خلاف قرآن که با الفاظ مخصوصی وحیشده و دیگران در آوردن مثل آن عاجزند. پس حدیث قدسی، وحی مُنَزل (نازلشده)نیست که رسول خدا (ص) از قول خداوند برای صحابه بازگوید. یعنی به عبارتی کلام قرآن نیست و حدیث هم نیست که از زبان پیامبر(ص) باشد، بلکه به واسطه جبرییل به وحی یا الهام و یا القاء ذهن، دریافت شده است.
آیات قرآنی اعجاز دارد اما احادیث قدسی اعجاز ندارد یعنی مخلوقات از آوردن مانند قرآن عاجزند اما این مطلب در مورد احادیث قدسی وجود ندارد؛ به دیگر سخن، آیات قرآن و احادیث قدسی از یک مبدأ سرچشمه میگیرد با این تفاوت که احادیث قدسی معجزه و سند رسالت محسوب نمیگردد اما آیات کریمه قرآن معجزه و سند رسالت است و پیامبر اکرم(ص)مأمور به تبلیغ آنها بوده است.
در حدیث قدسی دمی از عالم قدس و نوری از ربوبیت الهی دیده میشود. قرآن را جبرییل به لفظ و معنی از لوح محفوظ دریافت داشته و به پیامبر وحی نموده و در هر عصر و زمان و طبقهای، متواتر و قطعی بوده است.
حدیث قدسی از نظر نقل «خبر واحد» شمرده میشود بر خلاف قرآن که « خبر متواتر »است و آن قدر توسط افراد مختلف نقلشده که احتمال تبانی افراد در نقل آن را از بین میبرد.
دیگر آن که آیات شریفه قرآن قطعی الصدور است و به تواتر به اثبات رسیده و غیرقابل تحریف است و کتاب رسمی دین اسلام است، درحالیکه احادیث قدسی از چنین امتیازاتی برخوردار نیست. به عبارت بهتر، آیات قرآن به تواتر از پیامبر اکرم (ص) به دست ما رسیده پس قطعی الصدور است اما بیشتر احادیث قدسی چون خبرِ واحد هستند (و نه متواتر) لذا قطعی الصدور نیست بلکه ظنی الصدور است یعنی استنادش به پیامبر اکرم (ص) قطعی نیست.
نکته دیگر اینکه آیات قرآن احکام خاصی دارد، مثلاً بدون طهارت نمیتوان به الفاظ آیات دست زد یا نمیتوان آن را نجس کرد و اگر نجس شد، باید فوراً پاک کرد، ولی حدیث قدسی این احکام را ندارد مگر این که کلمه الله یا سائر اسمای مبارکه در حدیث قدسی باشد.
* در مقایسه بین قرآن و حدیث قدسی میتوان به اختصار به چند مورد اشاره کرد ؛
1- قرآن معجزه است و حدیث قدسی چنین نیست.
2- قرآن از تغییر، تبدیل و تحریف مصون است و حدیث قدسی چنین خصیصهای ندارد.
3- مس قرآن بر عدهای حرمت دارد درحالیکه در حدیث قدسی چنین نیست.
4- منکر حدیث قدسی کافر شمرده نمیشود ولی منکر قرآن، آری.
5- با احادیث قدسیه نمیتوان نماز خواند.
حدیث قدسی ؛اگر گناهکاران میدانستند با گناه خود به خدا پشت کردهاند ولی خداوند چقدر مشتاق توبه و بازگشت آنان است از شدت ذوق میمردند.
خداوند میفرمایند ؛ اگر انسان در یک بیابان تنها و تشنه و گرسنه در حال مرگ باشد و ناگهان مرکبی همراه با غذا به او برسد چقدر شاد میشود ؟ اگر گناه کاری توبه کند شدت شوق من از او بیشتر است.
هر توبهی بنده بین دو تا توبه خدا قرار دارد به گونهای که هر توبهای که بنده انجام میدهد خداوند دو بار توبه میکند و اگر نه توبهی انسان پذیرفته نیست.
حدیث قدسی ؛ بنده من مرا اطاعت کن تا تو را مثل خودم قرار دهم تا همان طور که من میگویم باش پس میشود تو هم بگویی باش پس بشود. یعنی انسان با عبادت خالصانه خدایی شود و خواستهای جز خدا نداشته باشد و تنها دستور خدا را اجرا کند در نتیجه چنین عبادتی به او ولایت تکوینی و اِذن تصرف در طبیعت خواهد داد.
رسالت اصلی اخلاق آن است که انسان به جایی برسد که اشرف مخلوقات شود در آن حالت طی الارض برای ایشان امری عادی خواهد شد.
به پیامبر اسلام(ص)خبر دادند که یاران حضرت عیسی(ع)بسمالله میگفتند و روی آب راه میرفتند پیامبر اسلام (ص)فرمودند اگر یقین و خلوصشان بیشتر بود، بسمالله میگفتند و میتوانستند پرواز کنند.
پیامبر اسلام(ص) میفرمایند ؛ قسم به آنکه جانم در دست اوست هیچ دانشجویی به خانه دانشمندی(معلمی) رفتوآمد نمیکند جز آنکه خداوند با هر گامی عبادت یک سال به حساب او مینویسد و نیز شهری در بهشت برای او بنا میکند و هنگامی که روی زمین راه می رود، زمین برای او آمرزش میطلبد و وی صبح و شام آمرزیده میشود.
* راههای ترک گناه
1. گام اول ؛ پی بردن به زشتی گناه و کسب معرفت نسبت به حقیقت گناه.
تمرین ؛ خواندن هر روز یک حدیث و عمل به آن حدیث
2. گام دوم ؛ از نزدیک شدن به گناه جلوگیری کند.
تمرین ؛ بعد از طلوع فجر هر روز 70 بار ذکر یا فتاح سبب دریادلی و شرح صدر میشود.
3. گام سوم ؛ به حرف نفس نکند و به خود فشار بیاورد تا نفس سرکشش آرام شود، مثلاً ؛ برای تمرین خوشاخلاقی فرد باید به خودش فشار بیاورد تا به هیچ عنوان عصبانی نشود و با انسانهای خوشاخلاق نشست و برخاست کند که ؛
با بدان منشین که صحبت بد گرچه پاکی تو را پلید کند
آفتـــــابی بدین بـــزرگی را پارهای ابر ناپدید کند
در پایان باید گفت اخلاق مانند عطر خوشبویی است که اگر انسان در کنار آن باشد و زندگی کند، خودبهخود خوشبو میشود.
فصل چهارم- اخلاق اسلامی
بعد از آنکه انسان از خواب غفلت بیدار شد میبایست تکالیفی را که نسبت به خدا دارد انجام دهد.
حضرت علی(ع) میفرماید ؛ میوه علم، شناخت خداست.
إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء، إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ از بندگان خدا تنها دانایانند که از او میترسند آری خدای ارجمند آمرزنده است.
علی(ع) ؛ معرفتة الله اعلم المعارف ؛ بلندترین معرفتها، معرفت خداست.
پیامبر اکرم(ص) ؛ اگر خداوند را چنانچه شایسته است میشناختید هر آینه بر روی آبها راه میرفتید و با دعای شما کوهها از جا کنده میشدند.
میزان ارزش و فضیلت هر شناخت به قدر ارزش و فضیلت آن موضوع است یعنی شناخت موضوعات کوچک و کم فایده از اهمیت و فضیلت کم و موضوعات بزرگ از اهمیت بیشتری برخوردارند به همین دلیل چون موضوع بحث معرفت الله والاترین و شریفترین موضوع است به گونهای که هیچ موضوعی را نمیتوان با آن قیاس کرد پس بحث درباره او با فضیلتترین است.
ضرورت شناخت خدا
الف) ارضای حس حقیقت جویی
ب) لزوم شکر منعم
امام صادق(ع) ؛ چقدر زشت است که از عمر انسانی70 – 80 سال بگذرد و در ملک الهی زندگی کند و از نعمتهایش بهرهمند شود اما خدا را آن گونه که سزاوار است نشناسد برترین و واجبترین وظیفه انسان شناخت پروردگار و اقرار به عبودیت اوست.
علی (ع) ؛ سرآغاز دین شناخت خداست.
معصوم(ع) میفرمایند ؛ نماز بعضی از شما حج، گروهی صدقه و جمعی از شما روزهشان بیش از دیگران است اما با فضیلتترین شما کسی است که از شناخت بالاتری نسبت به خداوند بهره مند باشد.
معرفت خدا بر سه قسم است ؛
معرفت واجب ؛ بر همه انسانها واجب است که خدا را بشناسند، عبادت کنند و این از هر واجبی واجبتر است، واجبات نظری ریشه و پایه واجبات عملی هستند.
معرفت مستحب ؛ با قرآن و صدیقین و با ورزش عقلی و ریاضت قلبی و تهذیب نفسانی بدست میآید. افرادی که اهل علم هستند فقط به معرفت واجب اکتفا نمیکنند و به سراغ معرفت مستحب میروند.
معرفت حرام ؛ نتیجهای جز گمراهی ندارد. اندیشه در ذات خدا و این که خدا چیست ؟ چون خداوند ماهیت و چیستی ندارد بلکه خالق چیستی و کیفیت است این معرفت حرام است چون به نتیجه نمیرسد.
* نتیجه تفکر در ذات خدا
1-انسان هر چه فکر میکند به جایی نمیرسد و خدا را منکر میشود.
2-سرگردان میماند امام صادق(ع) ؛ بر حذر باشید از تفکر در ذات خدا چون نتیجهای جز گمراهی ندارد.
3-در ذهن خود یک موجود موهوم خلق میکند و آن را خدا نامگذاری میکند.
معصوم(ع) میفرمایند ؛ هر آنچه از معانی که با قوه خیالتان تشخیص میدهید مخلوقی مثل شماست که به خلاقیت ذهن شما بر میگردد.
136 اسم و صفت برای خداوند در قرآن آمده و اسمائ الحسنی در روایات و دعای جوشن کبیر ذکر شده است.
« لوکان فیهما الهه الا الله لفسد تا فسبحان الله رب العرش عمایصفون، اگر در آسمان و زمین خدایی جز خدای یکتا بود، تباه میشدند، پس پروردگار عرش از آنچه وصف میکنند منزه است.
* راههای شناخت خدا
1. عقلی و فلسفی ؛ حکمت از طریق عقل بدست میآید.
2. حواس(راه غیرمستقیم شناخت) ؛ آنچه از طریق حواس به دست میآید به عبارت دیگر تکیه بر حس و تجربه علم است.
3. فطرت یا دل(راه مستقیم) ؛ که نتیجه آن عرفان است.
4. وحی که ثمره آن معارف و تعالیم دین است.
از هر چهار راه میتوان خدا را شناخت گاهی مستقیم(دل یا فطرت) گاهی غیرمستقیم (حواس).
* درجات شناخت خدا
الف) شناخت مفهومی(حصولی).
ب) شناخت حضوری(عینی).
* فواید معرفت الله
1- تصحیح جهان بینی که ثمره آن اصلاح عمل است( ایمان نیز بعد از شناخت خداست).
2- درک عظمت خداوند ؛ به گونهای که فرد به خود اجازه نافرمانی نمیدهد.
امام صادق(ع) میفرمایند ؛ کسی که خدا را بشناسد از خدا میترسد و کسی که میترسد نفس خود را از دنیا پرهیز میدهد.
3- رفع دلهره و اضطراب
* موانع شناخت خدا
1- صرفاً اتکا کردن به حس.
2- تقلید کورکورانه.
وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ إِلَی مَا أَنزَلَ اللّهُ وَإِلَی الرَّسُولِ قَالُواْ حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ شَیْئًا وَلاَ یَهْتَدُونَ
و هنگامی که به آنان گفته میشود، به سوی آنچه خدا نازل کرده و به سوی پیامبر بیایید میگویند، آنچه پدرانمان را بر آن یافتهایم برای ما کافی است. آیا [از پدرانشان پیروی میکنند هر چند پدرانشان چیزی نمیدانستند و هدایت نیافته بودند.
3- دلبستگی به دنیا و هواپرستی
كلاّ بَلْ رانَ عَلي قُلُوبِهم ما كانُوا يكسبون
چنين نيست كه آنهاگمان میکنند، بلكه كارهايشان همچون زنگاري بر دلهایشان نشسته است( و از درك حقيقت محروم گشتهاند).
* اثبات خداشناسی با قرآن
1. اثبات خدای متعال.
2. توجه به صفات خدا ؛ صفات جمال، صفات ثبوتی، صفات صلبی، صفات ذات و صفات جلال.
3. احکام خدا ؛ عدل الهی، جبر و اختیار و قضا و قدر.
1- تنظیم رابطه خودمان با خدا
دومین ثمره بیدار شدن از خواب غفلت تقویت رابطه خود باخداست باید از خود پرسید خدا از من چه میخواهد و من از او چه میخواهم و چرا ؟
حال که میدانیم یک مبدأ و مقصد داریم و مبدأ و مقصد خداست باید دست در دست ائمه و پیامبر بگذاریم. پس باید از خواب غفلت بیدار شویم و معرفت شناخت پیامبر و امام زمانمان را پیدا کنیم اگر این معرفت حاصل شد از جامعه جاهلی جدا شدهایم و گر نه شخص بویی از تمدن و اسلام نبرده است. خطبه 26 نهج اللاغه ترسیم جامعه جاهلی است ؛ و شما - اي گروه عرب - بر بدترين آيين و در نابسامانترين شرايط ميزيستيد در ميان سنگلاخهای ناهموار و مارهاي پرزهري كه از آوازها نَرَمند، گويي كرند. آب آلوده و ناگوار مينوشيديد و غذاي نامناسب و غير بهداشتي ميخورديد، و خون يكديگر ميريختيد، و پيوند خويشاوندي را بريده بوديد. بتپرستي ميان شما رايج بود و گناهان داير.
برای نجات از این شر و بدبختی باید امام زمان را شناخت و دست در دست او گذاشت.
پیامبر(ص) ؛ هرکس بمیرد در حالیکه امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلی از دنیا رفته است. خداوند به کسی که معرفت داشته باشد ؛ ثواب هفتاد حج و هفتاد عمره میدهد و هر قدر معرفت ما بیشتر باشد ثواب بیشتر است. اگر معرفت امام نباشد گمراهی محض خواهد بود.
* وظیفه ما در برابر امام و پیامبر چیست ؟
1- شناخت امام ؛ یکی از راههای کسب معرفت امام خواندن زیارت جامعه کبیره است و هر چه معرفت بیشتر باشد به مقصد نزدیکتر خواهیم شد که البته این معارف نیز مراتبی دارد.
2- محبت امام(فرع بر معرفت) ؛ محبت امام یک امر قلبی است که مقدمات ایجاد محبت در دست ماست اگر امام را شناختیم محبت ایجاد خواهد شد در غیر این صورت یا انسان نیست که این محبت در درونش ایجاد شده یا یا معرفت به دست نیامده که کمال را در امام نمیبیند.
3- اطاعت ؛ اطاعت(فرع بر محبت) وقتی کسی را دوست داشته باشیم نافرمانی او را نمیکنیم.
« قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ »
بگو اگر خدا را دوست داريد از من پيروى كنيد تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشايد و خداوند آمرزنده مهربان است (ال عمران/31).
توضیح آیه فوق اینکه هر ادعایی با عمل ثابت میشود لازمه ایمان به خدا پیروی از اولیای خداست رضای خدا نیز در پیروی از خداست و کارهای نیک نیز مایه آمرزش گناهان است.
2- خودشناسی
سومین ثمره بیدار شدن از خواب غفلت خودشناسی است. اگر انسان خودش را چنان که شایسته است شناخت دیگر خودش را ارزان نمیفروشد.
حضرت علی علیهالسلام میفرمایند ؛ بهای شما چیزی جز بهشت نیست پس خود را جز به بهشت نفروشید.
هر کس کودک گریان خود را راضی کند تا آرام شود خداوند از بهشت آنقدر به او میدهد تا راضی شود.
حضرت فاطمه(س) ؛ تلاوت کننده سوره حدید، واقعه، الرحمن در آسمان و زمین اهل بهشت خوانده میشود.
* امام صادق(ع) ؛ بهشتیها چهار نشانه دارند ؛
روی گشاده 2- زبان نرم 3- دل مهربان 4- دست دهنده.
علی(ع) ؛ ارزش کسی که تنها جهت شکمش کوشش میکند مساوی آن چیزی است که از شکم او خارج میشود.
علی(ع) ؛ کسی که نفس خود را گرامی بدارد شهوات و خواستههای نفسانی پیش او حقیر و بی ارزش خواهد بود.
اگر انسانی ارزش خود را شناخت یعنی تعلیم و تربیت پیدا کرده است. کسی که خود را بشناسد و به معرفت برسد همه دنیا در نظر او بی ارزش است. خود را ارزان نمیفروشد. این ویژگی انسانی است که بنده خداست.
بهائیت خدا ندارند و انسان را در حد خدا میپندارند و انسان را نشناختند و نمیدانند انسان خلیفه خداست و آنها انسانی را معرفی میکنند که جای خدا نشسته و فکر میکند، انسان حیوان موفق است. ولی ما خود را بنده خدا میپنداریم.
امام علی(ع) ؛ هر کس خود را نشناسد و عزت نفس نداشته باشد، سراسر شرّ است و شرّش همه جا را میگیرد و کسی از شرّش ایمن نیست.
ما عمر، وقت و سرمایههای ارزشمند محدودی داریم و ما مسافر هستیم و باید از خواب غفلت بیدار شویم.
ما فراغت از زندگی نداریم و زنگ تفریح نداریم و هر لحظه زندگی ما آزمون است.
عمر سرمایه بزرگی است که نباید راحت آن را از دست بدهیم. سعی کنیم سرمایههای خود را با سرگرمیهای بیهوده مثل دروغ و غیبت و گناه پر نکنیم و مراقب سرمایههای خود باشیم و با معرفت الهی از خواب بیدار شویم.
بعضی افراد این گونه میاندیشند که لذتهای دنیا منحصر به ثروتمندان است ولی باید گفت که بیشترین لذتهای معنوی و حقیقی از آن فقرا است و چه بسا ثروتمندانی که لذت مادی فراوانی دارند ولی چون ثروت خود را در جای حرام مصرف میکنند سرانجامشان عذاب و آتش است.
* در قیامت از 4 چیز ما سوال میشود
1. عمرت را کجا صرف کردی؟
2. جوانیات را کجا پیر کردی؟
3. مالت را از کجا به دست آوردی و کجا خرج کردی؟
4. برای اهل بیت چه کردی؟
امام علی(ع)علم به درس خواندن و افزایش یادگیری نیست.
امام صادق(ع) نیز در این باره میفرمایند ؛ علم نوری است که خداوند در قلب هرکس که بخواهد می تاباند.
در حقیقت در سبک زندگی اسلامی چیزی به اسم اوقات فراغت و فارغالتحصیلی نداریم این اصطلاحات از فرهنگ غربی وارد فرهنگ ما شده است.
فصل پنجم
آنچه در مباحث گذشته گفته شد اینکه فلسفه آفرینش تصحیح اخلاق انسان است مقصد آفرینش نیز به کمال رسیدن انسان است کمال انسان نیز این است که انسان به قرب الی الله برسد و غایت آن است که انسان خدا گونه شود و به مقام عنداللهی برسد.
گفتیم که توبه عوام در مرتبه اول به معنای اینکه گناه نکن، کار بد انجام نده، رفتار گذشتهات را اصلاح کن. در مرتبه بعد یعنی اینکه مرتکب کار حرام نشود و واجبات خود را انجام دهد در درجات بالاتر به گونهای است که اگر شخص نمازش را اول وقت نخواند گریه میکند و بالاترین مرتبه توبه این است که اگر یک لحظه از یاد خدا غافل شود گریه میکند از آنچه گفته شد سر و رمز و راز گریه اهل بیت نیز مشخص شد.
گفتیم که مراقبه مستمر و همیشگی است هم کماً هم کیفاً انسان هر چه بالاتر میرود مراقبت نیز حساستر میشود.
ابلیس سقوطش خیلی خطرناک بود به خاطر یک لحظه غفلت زیرا 7000 سال در صف فرشتگان خدا را عبادت میکرد و مقامش که مقام جن بود به مقام فرشتهها رسید و چنان نزول کرد که هر گناهی در هر جا رخ دهد به حساب ابلیس نوشته میشود.
هر روز و هر لحظه از قلب، عقل، بدن، باورها، تمایلات و خواستههای قلبی، اعمال و رفتار بدنی هم به لحاظ طول و هم به لحاظ عرض باید مراقبه انجام شود.
* تقوا
تقوا از موضوعات مستمر و دائمی است از ماده وقایه یعنی سپر نگه داشتن و نگهداری انسان از گناه است که دائمی است و لحظه به لحظه عمر باید همراه انسان باشد و در آیات و روایات به لباس تشبیه شده است(لباس تقوا ذلک خیر لکم) انسان از آنجایی که انسان است لباس دارد و لباس انسان ریشه در انسانیتش دارد و به همین خاطر بود که آدم و حوا به محض این که از بهشت اخراج شدند و لباسهای بهشتی را از آنها گرفتند اولین کاری که کردند با همان برگ درختان خودشان را پوشیدند چون در فطرت و ذات انسان پوشش وجود دارد امام معصوم(ع) میفرمایند ؛ همراه خود زاد و توشه داشته باشید و بهترین زاد و توشه تقواست.
تقوا در قرآن و روایات
1. امر و دعوت به تقوا.
2. اثرات، برکات و فایدههای تقوا خیلی مشاهده میشود و این بیانگر اهمیت تقوا در این دو شاخه است.
وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ وَلَـکِن کَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا کَانُواْ یَکْسِبُونَ.
و اگر اهل آن شهرها ایمان آورده و تقوا پیشه کرده بودند به یقین برکاتی را از آسمان میگشودیم، ولی(انبیا را) تکذیب کردند، و ما آنان را به کیفر آنچه مرتکب میشدند(به عذاب) گرفتیم.
ذالک َالکتابُ لاريبَ فيه هديً للمتقينِ الذينَ يؤمنونَ بالغيبِ
از این آیه استفاده میشود که اولاً انسانهای متقی در مسیر هدایت الهی هستند ثانیاً فائز و رستگارند.
چه کار کنیم که در مسیر اخلاق به نتیجه برسیم و منحرف نشویم ؟
تقوا به منزله زره نفوذ ناپذیری است که همه جا باید همراه انسان باشد، پس فرد متقی در مسیر هدایت الهی است و سرانجام پیروز و رستگار خواهد شد.
« یا بنی آدم قد انزلنا علیکم لباسا یواری و لباس تقوا ذلک خیر ذلک من آیات الله لعلکم یذکرون ذلک من آیات الله ».
ای فرزندان آدم ! ما برای شما لباس نازل کردیم(جالب است قرآن میفرماید لباس نازل کردیم معلوم میشود لباس از موارد آسمانی است که با آن خود را بپوشانید اما بدانید لباس دیگری هم هست و آن لباس تقواست و این برای کسانی است که اهل تذکر و ذکر باشند این امور از آیات الهی است.
« یا ایها الذین آمنوا ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا و یکف عنکم سیئاتکم و یغفرلکم و الله ذو الفضل العظیم ».
* در این آیه 4 فایده برای تقوا شمرده شده است ؛
1- فرقان یعنی تشخیص حق و باطل از یکدیگر در این صورت است که وقتی امواج فتنه در جامعه مثل سیل همه را فرا میگیرد انسانهای متقی راه برون رفت از فتنه را پیدا میکنند.
2- یغفر لکم خدا شما را میآمرزد.
3- و یکفر عنکم سیئاتکم گناهان شما را میپوشاند.
4- و الله ذو الفضل العظیم ، چون خداوند دارای فضل عظیم است برکات و فضلهای دیگری هم دارد و منحصر به این سه مورد نیست.
« تلک دار الاخره نجعلها للذین و العاقبه للمتقین »
آیه فوق بیانگر این است عاقبت به خیری منحصراٌ برای افراد متقی است.
برای جمع آوری آیات مربوط به تقوا میتوان به کتب زیر مراجعه نمود.
کشف المراد و کشف الایات، معجم المفهرس.
تقوا در کلام امام علی علیهالسلام
1. إنّ التقوی رئیس الاخلاق اوج و رأس اخلاق تقواست.
2. إنّ التقوی افضل کنزٍ و احرزُ حِرزٍ. تقوا برترین گنجینهها، مستحکمترین حفاظها، برترین و عزیزترین عزتهاست و هر کس دنبال بهترین مطلوب هست مطلوبش در تقواست بزرگترین پیروزی هر پیروزمندی در تقواست.
3. إنّ التقوی منتهی رضی الله من عباده و حاجته من خلقه تقوا آخرین حد خشنودی خدا از بندگان خود و خواسته خدا از مخلوقش و آنچه خشنودی خدا را فراهم میکند تقواست.
4. زاد ؛ یعنی توشه، معاذ : حفظ کننده، نگه دارنده، بندگان خدا من شما را به تقوای الهی دعوت میکنم که تقوا زاد است.
قرآن میفرماید ؛ تقوا زاد و پناهگاه است پناهگاهی که انسان را نجات میدهد.
* برای با تقوا شدن چه باید کرد ؟
1- خواندن خطبه همام و ایجاد صفا ذکر شده در خود.
2- انسان باید تمرین تقوا کند.
ذکر یک داستان
زمانی که امام علی(ع)از جنگ صفین برمی گشتند در مسیر برگشت به قبرستانی رسیدند که مولا علی(ع)شروع به صحبت کردن با اهل قبور نمودند و فرمودند ؛ میخواهید به شما خبر دهم بعد از شما چه اتفاقاتی افتاد ؟ در منزلهای شما دیگران نشستند، همسران شما ازدواج کردند، دارایی شما را تقسیم کردند این خبری است که پیش ما است نزد شما چه خبر است؟ پس حضرت رو به اصحاب کرد و فرمودند اگر اجازه داشتند که صحبت میکردند فقط یک جمله میگفتند زاد و توشه بگیرید چه توشهای بهترین است ؟
امام سجاد(ع) ؛ عملی که همراه تقوا باشد کم نیست چطور کم است آنچه خدا قبول میکند اگر انسان دو رکعت نماز همراه تقوا داشته باشد این دو رکعت مورد قبول خداست وقتی خدا قبول کرد نتیجهاش بهشت است.
* مراتب کمال
1. اسلام(که خود مراتبی دارد).
2. ایمان که تا ده مرتبه در روایات شمرده شده.
3. تقوا
4. یقین
یقین یک مرتبه بالاتر از تقواست تقوا در این جا بیشتر از جنس باور است اما تقوای مورد بحث از جنس قلبی است.
تقوا از لوازم راه است با هدف تربیت انسان، و وسیله و ابزاری است برای اخلاق. تقوا هم راه است و هم مرکب و هم زاد است و تقوا در حقیقت توشه و هدف متوسط است و هم یک اصل که باید در تمام راه زندگی رعایت شود.
تقوا ملکهای است که انسان را از گناه حفظ میکند. قرآن راه را در مقابل انسان روشن میکند. کسی که تقوا داشته باشد هرگز به بن بست نمیرسد و چه روزیهای معنوی وسیعی که به واسطه تقوا به انسان میرسد. روزی معنای وسیعی دارد مثل عدم گناه،علم و عبادت و....
تقوا به عمل خاصیت میبخشد و باعث قبولی اعمال میشود بدون تقوا عمل زیاد هم کم و بی ارزش است با تقوا عمل کم، زیاد است و بدون تقوا عمل زیاد هم خیلی کم است چون هرچه خداوند قبول کند، کم نیست عمل با تقوا را خدا قبول میکند زیرا خود خداوند فرمودند ؛ فقط و فقط عمل را از متقین قبول میکند چرا که این عمل آفت ندارد و سالم است.
اگر فقط دو رکعت نماز ما قبول شود ما صد در صد بهشتی هستیم. این عمل کم نیست چرا که با تقواست و این عمل را خدا قبول میکند و اجر آن را بهشت میدهد. عمل با تقوا مورد قبول است ولی اگر تقوا نباشد عمل پذیرفته نیست حتی ذرهای عمل عبادی بدون تقوا ارزش ندارد. ای بندگان خدا تقوا داشته باشید چرا که بهترین توشه در مسیر الهی تقواست و بدون تقوا رسیدن به قرب الهی غیر ممکن است. کسی که عبادت کند و اصلاً گناه انجام ندهد تقوا دارد.
مفضل بن عمر گوید ؛ خدمت امام بودم و بحث اعمال شد نماز شب، روزه، قرآن و دیگر عبادات من گفتم اعمال من کم و ضعیف است امام فرمود آرام باش و از خدا طلب بخشش کن عمل کمی که داشته باشی اما همراه تقوا باشد بهتر از عمل زیاد بدون تقواست. مفضل گوید پرسیدم چطور ممکن است امام توضیح دادند انسانی را در نظر بگیر که به مردم اطعام میکند و با دیگران خوش رفتار است و کارهای نیک زیاد انجام میدهد و همین شخص هنگامی که شرایط گناه برایش فراهم میشود به انجام گناه آلوده میشود این فرد عمل زیاد دارد ولی تقوا ندارد ولی شخص دیگری هست عمل نیک کمی انجام داده ولی اگر شرایط گناه برایش فراهم شود به گناه آلوده نمیشود و این فرد با تقواست.
* اموری که گناه صغیره را تبدیل به کبیره میکند ؛
1- انجام گناه صغیره عالمانه و از روی آگاهی
2- اصرار بر انجام گناه صغیره
3- آشکارا انجام دادن گناه
امام صادق(ع)میفرمایند ؛ خداوند هیچ بندهای را از ذلت و خواری گناه به بزرگی و عزت تقوا منتقل نکرد، مگر این که ؛
1. او را بی نیاز کرد بدون اینکه مال و سرمایهای به او داده باشد.
2. او را آبرومند کرد بدون اینکه عشیره و خانوادهای داشته باشد.
3. آرامش و صفای درون به او داد بدون اینکه بخواهد انیسی داشته باشد.
همه کارها در دست خداست، خداست که به انسان توفیق طاعت و تقوا میدهد گناه خواری و خفت است و شخصیت انسان را لگد مال میکند حضرت علی(علیهالسلام) میفرماید: کسی که نفس عزیز و شریفی دارد، آن را با پلیدی گناه، خوار نمیسازد.
خواست خدا حکیمانه است (( من یشاء))حکمت خداست خواست خدا منطق و عدالت دارد مشیت خدا با عدالت او منافات ندارد آنچه دلخواه انسان است با حکمت و عدالت خدا منافات دارد زیرا دلخواه ما منطق ندارد بلکه بی منطق است از روی حکمت نیست ولی خواست خدا حکیمانه است؛ من یشا منطبق بر حکمت است.
کسی که خداوند میخواهد او را عزیز کند پس حتماً لایق عزیز شدن است و اگر این گونه نباشد با عدالت خدا منافات دارد؛ چون کسی که زحمت نکشیده و لیاقت عزیز شدن ندارد را خداوند بی دلیل عزیز نمیگرداند چرا که او هر که را بخواهد عزیز میکند و هر که را بخواهد خوار و ذلیل میگرداند، گناه ذلت و تقوا عزت است.
* تقوا سه اثر دارد
1. انسان را غنی و بی نیاز میکند، بدون داشتن مال و ثروت روح انسان را بی نیاز میکند.
2. انسان را عزیز میکند بدون این که بخواهد قومی یا فامیلی داشته باشد.
3. انسان را انیس میدهد بدون این که بخواهد مونسی داشته باشد.
امام میفرمایند ؛ اگر قرآن با من باشد و در شرق و غرب عالم یک نفر نباشد من نمیترسم چون انس با قرآن من را بی نیاز خواهد کرد.
علی(ع) ؛ همه زهد در این دو کلمه خلاصه شده است اگر چیزی به دست آوردید سرمست و مغرور نشوید و اگر از دستتان رفت اندوهگین و یا ناراحت نشوید.
* امام کاظم علیهالسلام میفرمایند علم سه وجب است ؛
1. رسیدن به وجب اول ؛ چون هنوز علم کم است، فرد مغرور میشود.
2. رسیدن به وجب دوم: متواضع میشود: درخت هر چه پر بارتر باشد سرش خمتر است.
3. رسیدن به وجب سوم ؛ به جایی میرسد که میفهمد هیچ چیز نمیداند.
ابوعلی سینا به جایی رسید که میگفت ؛ " تا بدانجا رسید دانش من که بدانم همین که نادانم "
اگر کسی زهد نسبت به دنیا پیدا کرد خداوند حکمت را در قلبش تثبیت میکند اگر زبانش به حکمت باز شد سخن حکیمانه میگوید و خداوند نسبت به عیب و ایرادهای دنیا او را بینا میکند. خداوند انسان زاهد را در حالی از دنیا میبرد که سالم است اگر انسان از دنیا سالم بیرون رفت در بقیه عوالم هم سالم خواهد ماند.
امام صادق(ع) از قول پیامبر(ص) میفرمایند ؛ بیشترین چیزی که امت من را جهنمی میکند شکم و دامن است.
پیامبر اکرم میفرمایند ؛ هر کس دو چیز را برای من ضمانت کند بهشت را برایش ضمانت میکنم کسی که زبان و دامنش را حفظ کند.
هر کس از خدا بترسد خداوند همه چیز را از او میترساند، این که انسان از هیچ چیز نمیترسد به خاطر نماز و تقواست و خداوند کاری میکند که همه چیز از او بترسد.
پیامبر اکرم(ص) میفرماید ؛ علی همیشه کنار مردم بود، با مردم بود، با آنها غذا میخورد، با آنان شوخی میکرد ولی یک هیبت داشت که ترس و خوفی را در دل مردم مینشاند که به خاطر تقوای علی بود، هرکس از خدا بترسد، خدا هم کاری میکند که همه از او بترسند.
امام باقر(ع)مشغول کار بودند. صوفی نزد او آمد و به ایشان گفت ؛ اگر اکنون مرگ تو فرا برسد در برابر خدا چه میکنی؟
امام باقر(ع) فرمودند ؛ اگر مرگم برسد اکنون بهترین حالت را دارم کار حلال بهترین کار و نزدیکترین حالت به خداست.
امام صادق علیهالسلام میفرمایند ؛ اگر انسان زهد داشته باشد خداوند او را بصیر میگرداند و طوری از دنیا میرود که سالم است و به سلامت از صراط گذشته و وارد بهشت میشود.
امام باقر(ع)میفرمایند ؛ عبادتی برای خداوند برتر از عفت شکم و دامن نیست. کسی که شکم و دامن را به گناه آلوده نکند.
امام صادق(ع)از قول پیامبر(ص)میفرمایند ؛ اگر کسی زمینهی گناه برای او فراهم شود و از ترس خدا آن را ترک کند خداوند آتش را بر او حرام میکند و خداوند ترس بزرگی را که در قیامت بر همهی انسانها وارد میشود را از او میگیرد واو را وارد بهشت میکند ولی اگر به حرام افتاد خداوند بهشت را بر او حرام میکند و او را وارد جهنم میکند
* شیعه امام صادق علیهالسلام پنج خصلت دارد ؛
1. عفت شکم و دامن دارد.
2. پر تلاش است و کار میکند ؛ شدت جهاد.
3. عمل برای رضای خدا چون برای خدا کار میکند.
4. امیدوار ثواب خدا است.
5. از خدا میترسد.
در پایان باید گفت تقوا مرکبی آرام و رام است که افسارش دست صاحبش است و انسان را به مقصد میرساند. ولی گناه مرکبی است که صاحبش را در آتش پرت میکند و افسار گریخته است.
فصل ششم
* روزی بر دو نوع است ؛
1. روزی که تو به دنبالش هستی
2. روزی که او به دنبال توست
نظام ما دنیای علت و معلول است اگر علت آمد معلول هم به دنبالش خواهد آمد خدا روزی آن کس را که هم از شدت فقر، مرده را فرستاده ولی دیگری علت شده و آن را گرفته پس مطلب نوعی دیگر تفسیر میشود.
انسانها اختیار دارند، غذایی را که خداوند روزیشان کرده بخورند و اصل بر این قرار است که هر کس روزی خود را بخورد و اگر کسی روزی دیگری را از چنگش در بیاورد ظلم کرده و قوانین طبیعت را برهم زده است و خداوند هرگز این اجازه را نمیدهد که کسی روزی دیگری را بخورد خداوند میفرمایند ؛ از ترس اینکه خداوند روزی شما را نفرستد، فرزندان خود را نکشید و بدانید روزی هیچ کس را هیچ کس نمیتواند بخورد پس روزی را از چنگ هم در نیاورید. خداوند روزی همه بندگان را داده است ولی عدهای آن را از حلقوم گرسنگان در میآورند مانند ظلمی که به مردم بی گناه فلسطین میشود.
خداوند برای همهی مخلوقاتش روزی میفرستد حتی انسان غیر مؤمن، البته به شرطی که توبه و عبادت کند روزی او فراخ میشود.
* روزی خوب داشتن در گرو ؛
1. توجه به آخرت
2. دل کندن از دنیا و دل به دنیا نبستن.
مهمترین روزی این است که انسان قبل از مرگ، خود را آماده رفتن کند.
روزی در روایات معنای وسیعی دارد که شامل عبادات ، سلامت، پرهیز از گناه، غذا، بهداشت دل نبستن به دنیا و .... میشود.
اجل انسان روزی است ؛ اگر بنا باشد عمری برای انسان باشد قطعاً او زنده میماند و اگر روزی او نباشد، اجل وی فرا خواهد رسید.
انسان شناسی مساوی با خود شناسی
شناخت انسان مراتبی دارد؛ شناخت بعد جسمانی یا مادی انسان و بعد روحانی، که البته بعد مادی انسان ما را به انسان شناسی می رهنمون میکند مانند آشنایی با آناتومی و فیزیولوژی؛ این که انسان در بدن خود چند عضله و استخوان دارد ما را با بدن انسان آشنا میکند و سبب انسان شناسی میشود و هرکس خود را بشناسد، خدا را میشناسد.
از همه بالاتر شناخت ظرفیتها و پیچیدگیهای وجود انسان است. روح انسان عالِم بزرگی است و هر چه انسان با نفس و روح خودش بیشتر آشنا شود مراتب کمال و شناخت خدا را بهترمی شناسد .
امام علی(ع): میفرماید: تو خیال میکنی موجود کوچکی هستی ولی عالم بزرگی در وجود تو نهان است.
* مراحل خداشناسی به وسیله خود شناسی
1- خودشناسی (شناخت آناتومی)
2- شناخت نفس و روح
3- شناخت مسیر خودش و سایر موجودات
در مرحله سه فصل خودش با غیر موجودات را شناخته فطرت عقل و شاخههای فطرت دل و شاخههای آن در این مرحله بررسی میشود خواهیم یافت که حتی فرشتهها هم توانمندی انسان در این مرحله را نخواهند داشت. مثلاً محبت ورزیدن خاص انسان است در این حوزه محبت به اندازه همه عالم بزرگ است.
خداوند میفرماید: عالم را بر اساس محبت خلق کردم و همه دین محبت است.
* بهترین راه خدا شناسی
1. حصولی مطالعه در زمینه فیزیولوژی، روانشناسی، زیست شناسی و طب و... انسان
2. مطالعه انفسی، سیر و سلوک، تهذیب نفس و نماز شب و...
نماز شب این قدرت را میدهد که انسان خودش را بشناسد.
آیا خداوند دائم در حال خلقت است
کل نظام هستی لحظه به لحظه در حال خلق شدن است .چون هویت انسانها چیزی جز ارتباط با خدا نیست و اگر این ارتباط یک لحظه قطع شود دیگر چیزی از جهان باقی نمیماند. کل نظام هستی به ارادهی خداوند خلق شده و اگر یک لحظه خداوند اراده کند کل نظام هستی از هم میپاشد.
عالم زر، عالم فطرت است. آیات 172 و 173 سوره اعراف در ارتباط با عالم زر است.
عالم زر مقدم بر همهی عالم است که در آن عالم همهی مخلوقات، خداوند متعال را با چشم دل دیدند و وقتی خداوند خودش را به بندهها نشان داد؛ ((الست بربکم قالوا بلی ))تو پروردگار ما هستی و ما ربوبیت تو را قبول داریم ولی وقتی انسانها در این دنیا آمدند فراموش کردند چه پیمانی با خداوند بستهاند.
همه چیز با نظر لطف خداست حتی صبر کردن هم از خداوند است، که در هنگام بلا روزی ما میشود وقتی مصیبتی میآید اگر خدا کمک نکند، آن مصیبت ما را از پا در میآورد. اگر انسان این صبر را هم از خدا بداند هیچ گاه مغرور نمیشود حتی این توفیق را که ما میتوانیم دعا کنیم و خداوند را شکر بگوییم همه از خداوند است.امام سجاد در مناجات خمس عشر میفرمایند من چگونه شکر تو را به جا بیاورم وقتی میگویم الحمدالله
ادبار و اقبال
امام علی (ع) : نفس و دل انسان حالتهای گوناگونی دارد. حتی در عبادت خدا؛ گاهی سرزنده و سر حال است و علاوه بر واجبات تمایل به انجام مستحبات نیز دارد و انجام میدهد ولی گاهی خسته است و ادبار دارد در این حالت انسان نباید به قلب خود فشار بیاورد و فقط باید به واجبات بسنده کند.
هدف از خلقت انسان بر حسب دلایل عقلی و نقلی فراوان رسیدن او به مقام عبودیت و قرب الهی است و هیچ مخلوقی جز انسان توان رسیدن به مقام قرب الهی و مقام عبودیت را ندارد.
* حکمت عملی علم اخلاق
1. بیداری از خواب غفلت ؛ اگر انسان از مقصد خود جا بماند برای همیشه نابود شده است و اگر انسان غفلت را از خودش دور نکند از حیوان پستتر است. انسان باید از خواب حیوانی بیدار شود مسافر نباید بخوابد، زیرا از سفر جا میماند. به مقصد که رسید ثابت میشود نه ساکن؛ چرا که در سکون تکامل وجود ندارد ولی در ثبات تکامل هست و انسان در بهشت ثابت است.
2- توبه ؛ انسان اول باید ظرف خود را از آلودگیها پاک کند؛ توبه انواع مختلف دارد و با توجه به مقام انسانها متفاوت است
3- توبه انسانهای عوام ؛ توبه از گناهان کبیره و اگر گناهان صغیره او اندک باشد،خداوند او را میبخشد
4- توبه خواص ؛ توبه از گناهان صغیره و کبیره .
5- توبه خاص خواص ؛ توبه از گناهان کبیره و صغیره و مکروهات.
6- اخصّ الخواص ؛ توبه از همه آنچه که گفته شد و عدم انجام مستحبات و اینکه هرگز از یاد خدا غافل نشود.
بر حسب مقامها توبه هم متفاوت است پیامبر با اینکه هیچ گناهی نداشت در هر مجلس که حضور مییافتند 25 بار استغفار مینمودند و روزی صد بار توبه میکردند.
7- تقوا ؛ زاد و توشه و از لوازم سفر است و مرکبی است برای رساندن انسان به بهشت و چراغی برای هدایت انسان است برای حرکت به سوی خدا.
از عوامل دیگر؛ خوش خلقی است که خوش خلقی انسان را بهشتی میکند و بیشتر اهل بهشت به خاطر خوش خلق وارد بهشت شدند. روایت داریم که کافر خوش اخلاق نزد خدا محبوبتر از مؤمن بد اخلاق است. پیامبر اکرم میفرمایند: مؤمن باید حسن خلق داشته باشد و نیز میفرمایند: بترسید از آتش جهنم که بداخلاق ناگزیر در آتش جهنم است.
امام صادق علیهالسلام میفرمایند: تائبی نیست که توبهی او پذیرفته شود مگر بد اخلاق، که بد اخلاق از یک گناه توبه میکند و به یک گناه دیگر و بزرگتر دچار میشود.
خوش اخلاقی از عواملی است که همیشه همراه انسان است: در قبر، در برزخ و در قیامت و سرانجام سبب بهشتی شدن انسان میشود.
مجازات خدا در مورد بد اخلاقی نسبت به پدر و مادر صد برابر میشود و مجازات آن جهنم است.
یکی از همراهان راه انسان خوش اخلاقی است و بهترین زمان برای این که انسان بخواهد روی شخصیت خود کار کند در دوران جوانی است، درختی که کج شد راست نمیشود مگر با شکستن آن.
8- خوف و رجا ؛ یکی از حالتهایی که انسان باید بدست بیاورد خوف و رجا است و اگر انسان به این حالت نرسد به مقصد نمیرسد و این حالت باید در حد تعادل باشد.
اگر حالت خوف غالب باشد ؛ انسان دچار یأس میشود و از پا در میآید.
اگر حالت رجا غالب باشد ؛ انسان دچار تجلی، جرئت و بی باکی میشود و گناه او را از پا در میآورد.
اگر نور خوف و رجا وزن شود نور خوف ذرهای از نور رجا بیشتر نیست.
کسی که گناه کند به امید بخشیده شدن، آن گناه بخشیده نمیشود.
هیچ بنده مؤمنی نیست مگر این که در قلبش دو نور است ؛
1. نور خوف از خدا
2. نور رجا و امید به خدا
امام صادق(ع) میفرمایند ؛ در بین صحبتهای لقمان به پسرش همگی عجیب بود ولی این نکته از همه عجیبتر که به پرش گفت: انسان اگر تمام خوبیهای جن و انس را داشته باشد باز باید از خدا و از عذاب خدا بترسد و اگر تمام گناهان جن و انس را داشته باشد باز باید به رحمت خداوند امیدوار باشد.
عابدی که به خاطر عبادت مغرور شد احتمال جهنمی شدن او زیاد است ولی گناه کاری که از گناه خود پشیمان است و در برابر خدا توبه کند و خود را در برابر خدا خار و ذلیل ببیند چه بسا بهشتی شود.
اهل بیت علیهالسلام از خدا میترسیدند و حضرت علی علیهالسلام روزی چند بار از شدت خوف از خدا از هوش میرفتند. چون میدانستند نسبت به خدا خیلی کوتاهی کردهاند ولی ما این را نمیدانیم.
* حجابهای باز دارنده ما از مقصد
حجاب نوری ؛ مانند علم؛ در صورتی که فرد به واسطه علم خود مغرور شود.
حجاب ظلمانی ؛ مانند گناه، ظلم، بد اخلاقی
امام صادق(ع) ؛ بعضیها هستند گناه میکنند و میگویند ما امید به رحمت خدا داریم و با همین حالت گناه میمیرند اینها کسانی هستند که آرزوهایشان را علم کردند اینها دروغ میگویند که ما به خدا امید داریم اینها به خدا امید ندارند که اگر کسی به چیزی امید داشت به دنبالش میرود اگر کسی واقعاً رحمت خدا را میخواهد پس باید به سمت آن رحمت حرکت کند پس خدا آن را هم برایش فراهم میکند.
در دعای ابو حمزه ثمالی میخوانیم :از خدا تا جایی بترس که از رحمت وی نامید نشوی.
عقل حجت خدا بر ماست و باید همه چیز را با عقل سنجید. جبرئیل به پیامبر اکرم فرمودند بین عقل و دین و حیا یکی را انتخاب کن و پیامبر عقل را انتخاب کردند و فرمودند ؛ هر کدام به جز عقل محتاج دیگری است ولی اگر عقل باشد دین و حیا نیز با عقل میمانند.
عقل سبب رسیدن انسان به مقصد است و عقل همه جا هست به تعبیری دیگر عقل پیامبر درون است و حجت نهان.
امام صادق(ع) ؛ عقل یعنی آن چیزی که به وسیله آن خدا را عبادت کرده و به سبب آن بهشی میشود.و در پایان باید گفت آخرین همراه برای رسیدن به مقصد عقل است.
یکی از دیدگاهها در زمینه علم اخلاق همان سیر و سلوک است مرحوم سید بحر العلوم 25 گام را مطرح نمودهاند .
* مراحل سیر و سلوک
1- همراهی با استاد اینکه تنسانم دست در دست داشته باشد و میداند انسان چه کمبودها و تمایلاتی دارد و او انسان را میشناسد . قرآن میفرمایند لقد کان فی رسول الله اسوه حسنه یا در سوره تحریم دو زن (( مریم و آسیه )) را به عنوان اسوه بیان میکند
امام صادق(ع) میفرمایند ؛ مردم را تربیت کنید نه با سخن گفتن بلکه با عمل و رفتارتان.
در روش الگویی مهمترین عامل الگوست.
استاد عام ؛ به مقامهای عرفانی و معنوی رسیدهاند آقای قاضی ، همدانی ،آقای بهجت راه را رفتهاند و سپس به مقاماتی رسیدهاند پس میتوانند رهنمون بدهند البته لازم به ذکر است پیدا کردن چنین استادی و اطمینان به چنین استادی مشکل است .
استاد خاص ؛ همان اهل بیت علیهالسلام و معصومین هستند. در بین استادها که خیلی مورد توجه است حتی در بین اهل بیت (ع) حضرت زهرا(س) است که نه تنها برای ما الگو و حجت است بلکه بر اهل بیت هم حجت است . تأمل در زندگی حضرت زهرا هر حق جویی را به حقیقت خواهند رساند.
امام حسن عسگری(ع) میفرمایند ؛ ما بر شما و حضرت زهرا بر ما حجت است .
* سیره اخلاقی حضرت زهرا(س)
نامش فاطمه است که از فطم گرفتهشده به معنای باز گرفتن چون خودش و پیروانش را از آتش بازگرفتند یعنی آتش را از آنها دور میکنند(آن چنان که بچه را از شیر میگیرند)
صدیقه و زهرا القاب آن حضرت هستند و کنیههای وی امابیها ام ائمه نجباء، ام حسن و ام حسین
فاطمه چون کامش را به علم گرفتند علم در وجودش نهادینه است نور حضرت زهرا (س) همه عالم را فراگرفته و پر از خیر کرده است بنابراین او نه تنها الگوی ما بلکه الگوی همه خوبان است.اگر زهرا بشناسیم مقام لیلهالقدر را میشناختیم و درک میکردیم.
« الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم »
تذکر : پاراگرافهای که با علامت ستاره مشخص شدهاند را بیشتر مورد مداقه قرار دهید.
نوشتن صلوات
رسول خدا(ص) فرمودند ؛ هر کس در کتابی یا نوشتهای بر من صلوات بنویسد، تا زمانی که نام من در کتاب هست فرشتگان پیوسته برای او از درگاه حق طلب آمرزش میکنند(قمی، شیخ عباس، سفینه البحار، جلد2، داستانهای صلوات : 8).
- با مثبت اندیشی، انرژی مثبت به خود و به دیگران هدیه نمایید.
- باتجربه کردن چالشها، آبدیدهتر میشوید.
- از قضاوت عجولانه پرهیز کنیم(سنگ آخر را اوّل نزنیم).
- برای روشن کردن زوایای تاریک رشد و بالندگی خودمان فکری بکنیم.
نشانی وبلاگ(وب نوشت)یاسم امامی ؛ مرورگر گوگل- یاسم امامی- فایل های گل یاس.
یا نشانی ؛
lawyer-91.rozblog.com